Part 2
ا\ت:رفتم تو خونه سریع زنک زدم به یجی
ا\ت:الو
یجی:الو
ا\ت:اونی میشه بیای پیشم؟
یجی : اوک هانی الان میام
ا\ت:تنکیو بیب*قطع کردن
دینگگگگگ
یجی اومد
ا\ت:سلام
یجی:سلام
ا\ت: بیا تو
یجی:اوکی کوک کو؟
ا\ت:کنسرت دارن رفته لاس وگاس
یجی:اها
ا\ت:اونی میخوام ی چی بهت بگم
یجی:بگوووو
ا\ت: ببین یجی جلوی محل کارم ی پسره هر وقت تعطیل میشم وای میسه و مزاحمم میشه و اذیتم میکنه و همش میگه شوهرتو طلاق بده بیا با من
و این اذیتم میکنه و حتی تحدید به مرگم میکنه!
یجی: اونی اینکه خیلی مهمه! به جونگکوک بگو
ا\ت : نمیتونم میترسم
یجی:درک میکنم
یک ماه بعد...
ا\ت:الو کوککک گفتی ی هفته دیگه میام الان یک ماه شده
کوک:میدونم دلم برات خیلییی تنگه اما مجبورم کنسرتمون عقب افتاده
ا\ت:کوک!میدونی که هیترا تحدیدت کردن به تیراندازی تو کنسرت
کوک:*حرفشو قطع کرد میدونم!
ا\ت:پس مواظب باش
کوک:اوکی هایب گارد امنیتی رو زیاد کرده نگران نباش بای!
ا\ت:بای!
ا\ت:(*زنگ زد به یجی) یک ماه شده که کوک نیس و اون پسره خیلی اذیتم میکنه تازه بهم گفته اگر تا دو روز دیگه باهاش قرار نزارم میدزدتم و میکشتم
یجی: ای بابا بچه که نیستی دیگه نترس اون فقط میخواست بترسونتت و......(*کلی بهش دلداری داد)
یجی:فردا با خیال راحت برو سرکار
ا\ت:اوکی
یجی:*خنده
ادامه دارد.....
ا\ت:الو
یجی:الو
ا\ت:اونی میشه بیای پیشم؟
یجی : اوک هانی الان میام
ا\ت:تنکیو بیب*قطع کردن
دینگگگگگ
یجی اومد
ا\ت:سلام
یجی:سلام
ا\ت: بیا تو
یجی:اوکی کوک کو؟
ا\ت:کنسرت دارن رفته لاس وگاس
یجی:اها
ا\ت:اونی میخوام ی چی بهت بگم
یجی:بگوووو
ا\ت: ببین یجی جلوی محل کارم ی پسره هر وقت تعطیل میشم وای میسه و مزاحمم میشه و اذیتم میکنه و همش میگه شوهرتو طلاق بده بیا با من
و این اذیتم میکنه و حتی تحدید به مرگم میکنه!
یجی: اونی اینکه خیلی مهمه! به جونگکوک بگو
ا\ت : نمیتونم میترسم
یجی:درک میکنم
یک ماه بعد...
ا\ت:الو کوککک گفتی ی هفته دیگه میام الان یک ماه شده
کوک:میدونم دلم برات خیلییی تنگه اما مجبورم کنسرتمون عقب افتاده
ا\ت:کوک!میدونی که هیترا تحدیدت کردن به تیراندازی تو کنسرت
کوک:*حرفشو قطع کرد میدونم!
ا\ت:پس مواظب باش
کوک:اوکی هایب گارد امنیتی رو زیاد کرده نگران نباش بای!
ا\ت:بای!
ا\ت:(*زنگ زد به یجی) یک ماه شده که کوک نیس و اون پسره خیلی اذیتم میکنه تازه بهم گفته اگر تا دو روز دیگه باهاش قرار نزارم میدزدتم و میکشتم
یجی: ای بابا بچه که نیستی دیگه نترس اون فقط میخواست بترسونتت و......(*کلی بهش دلداری داد)
یجی:فردا با خیال راحت برو سرکار
ا\ت:اوکی
یجی:*خنده
ادامه دارد.....
۶.۴k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.