🍷پارت131🍷
🍷پارت131🍷
"میسو"
با التماس نگاش کردم
با شدت پرتم کرد که افتادم زمین صدای دادش باعث لرزش خونه شد
_از جلو چشمام گمشو
بلند شدم رفتم سمت اتاق ولی نه اتاقی که قرار بود اتاقمون باشه وارد اتاق شدم درو بستم و چسبیدم بهش
صدای شکستن وسایلا میومد و با هر بار شکستن گریه من بیشتر میشد سر خوزدم رو زمین نشستم
کار خودشو کرد
اون عوضی کار خودشو کرد نقشش همین بود
دستامو رو صورتم گذاشتم
صدای شکستن ادامه داشت تا اینکه صدای محکم کوبیده شدن درو شنیدم
رفت
بدون اینکه بزاره حرف بزنم
دستش زخمی شده بود
و اینکه دلیل زخمش من بودم...من
موهامو گرفتم و بلند جیغ زدم که گلومو به سوزش افتاد
اما اصلا بهتر نشدم تا با کوک حرف نزنم بهتر نمیشم
تا بهش نگم عاشقشم اروم نمیشم
اون باید بدونه که من چقدر دوسش دارم...چیزی که هیچوقت بهش نگفتم
اروم درو باز کردم و رفتم بیرون با دیدن خونه آه از لبم خارج شد
همه جا وسایلای شکسته بود رو دیوار رد خون بود
جوری که انگار به دیوار مشت زده بود
اون قرصای لعنتی کف زمین هم خونی بودن
قیافه شکسته شده و بهم ریختش ازجلو چشمام کنار نمیرفت
شقیقمو فشار دادم
حالا چیکار کنم؟
در صدا خورد با شدت برگشتم و دوییدم سمتش
+لطفا گوش...
با دیدن جون وو که با نیشخند وارد شد حرفم نصفه نیمه موند
از تعجب نمیتونستم تکون بخورم ولی یهو عصبانیت کل وجودمو گرفت و فریاد زدم
+اینجا چه غلطی میکنی...کارتو کردی دلت خنک شد؟
دو نفر دیگه هم همراهش اومدن داخل با تنفر به هر سه تاشون نگاه کردم
_اوه یادم نبود ممکنه همچنین اشوبی بپا کنه
به وسایلای شکسته شده اشاره کرد
+گمشو فقط گمشو بهت تبریک میگم به هدفت رسیدی
پوزخند زد
_نکنه واقعا فکر کردی هدف من اینه که کاری کنم از تو متنفر شه؟
سوت زد
_اینکه خیلی هدفه بی ارزشیه
مثله مجسمه مونده بودم و نگاش میکردم با صدای ضعیفی که از ته گلوم میومد زمزمه کردم
+خیلی عوضی
سرشو تکون داد و کج خندید
_مطمئن باش میدونم
با سرشبه طرف من اشاره کرد
با ترس به اون دونفر نگاه کردم که داشتن میومدن سمت من
برگشتم تا فرار کنم اما سریع بهم رسیدن و منو گرفتن
شروع مردم به جیغ زدن
+ولم کنین لعنتیاا...
پارچه ای رو جلوی دهنم گذاشتن
نه دوباره نه
تمام سعیمو کردم تا نفس نکشم و همچنان به دست و پازدن ادامه دادم
ولی محکم منو نگه داشته بودن
اخرش نتونستم تحمل کنم و نفس کشیدم
با اخرین توانم بهشون چنگ زدم
بعد چند لحظه سرم گیج رفت و تو سیاهی غرق شدم
..........
با حالت گیج چشمامو باز کردم...
💖🍷
"میسو"
با التماس نگاش کردم
با شدت پرتم کرد که افتادم زمین صدای دادش باعث لرزش خونه شد
_از جلو چشمام گمشو
بلند شدم رفتم سمت اتاق ولی نه اتاقی که قرار بود اتاقمون باشه وارد اتاق شدم درو بستم و چسبیدم بهش
صدای شکستن وسایلا میومد و با هر بار شکستن گریه من بیشتر میشد سر خوزدم رو زمین نشستم
کار خودشو کرد
اون عوضی کار خودشو کرد نقشش همین بود
دستامو رو صورتم گذاشتم
صدای شکستن ادامه داشت تا اینکه صدای محکم کوبیده شدن درو شنیدم
رفت
بدون اینکه بزاره حرف بزنم
دستش زخمی شده بود
و اینکه دلیل زخمش من بودم...من
موهامو گرفتم و بلند جیغ زدم که گلومو به سوزش افتاد
اما اصلا بهتر نشدم تا با کوک حرف نزنم بهتر نمیشم
تا بهش نگم عاشقشم اروم نمیشم
اون باید بدونه که من چقدر دوسش دارم...چیزی که هیچوقت بهش نگفتم
اروم درو باز کردم و رفتم بیرون با دیدن خونه آه از لبم خارج شد
همه جا وسایلای شکسته بود رو دیوار رد خون بود
جوری که انگار به دیوار مشت زده بود
اون قرصای لعنتی کف زمین هم خونی بودن
قیافه شکسته شده و بهم ریختش ازجلو چشمام کنار نمیرفت
شقیقمو فشار دادم
حالا چیکار کنم؟
در صدا خورد با شدت برگشتم و دوییدم سمتش
+لطفا گوش...
با دیدن جون وو که با نیشخند وارد شد حرفم نصفه نیمه موند
از تعجب نمیتونستم تکون بخورم ولی یهو عصبانیت کل وجودمو گرفت و فریاد زدم
+اینجا چه غلطی میکنی...کارتو کردی دلت خنک شد؟
دو نفر دیگه هم همراهش اومدن داخل با تنفر به هر سه تاشون نگاه کردم
_اوه یادم نبود ممکنه همچنین اشوبی بپا کنه
به وسایلای شکسته شده اشاره کرد
+گمشو فقط گمشو بهت تبریک میگم به هدفت رسیدی
پوزخند زد
_نکنه واقعا فکر کردی هدف من اینه که کاری کنم از تو متنفر شه؟
سوت زد
_اینکه خیلی هدفه بی ارزشیه
مثله مجسمه مونده بودم و نگاش میکردم با صدای ضعیفی که از ته گلوم میومد زمزمه کردم
+خیلی عوضی
سرشو تکون داد و کج خندید
_مطمئن باش میدونم
با سرشبه طرف من اشاره کرد
با ترس به اون دونفر نگاه کردم که داشتن میومدن سمت من
برگشتم تا فرار کنم اما سریع بهم رسیدن و منو گرفتن
شروع مردم به جیغ زدن
+ولم کنین لعنتیاا...
پارچه ای رو جلوی دهنم گذاشتن
نه دوباره نه
تمام سعیمو کردم تا نفس نکشم و همچنان به دست و پازدن ادامه دادم
ولی محکم منو نگه داشته بودن
اخرش نتونستم تحمل کنم و نفس کشیدم
با اخرین توانم بهشون چنگ زدم
بعد چند لحظه سرم گیج رفت و تو سیاهی غرق شدم
..........
با حالت گیج چشمامو باز کردم...
💖🍷
۱۰۶.۱k
۲۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.