🍷پارت130🍷
🍷پارت130🍷
"میسو"
لیوان و گذاشتم تو سینک و موهامو از جلو صورتم بردم کنار
رو گردنم هنوز عرق بود
صحنه های خواب جلو چشمم رژه میرفت و واقعا داشت اعصابمو خورد میکرد
کی این کابوسا تموم میشه
کل زندگی من براساس کابوس بود و من نمیدونم کی تموم میشن
چند دقیقه تو همون حالت موندم
با صدای پاهای کوک برگشتم
+کی....
با دیدن چهرش قلبم ریخت
یجوری بود انگار تسخیر شده بود مبهوت نگام میکرد
+کوک...
صدام لرزید رفتم جلو تر به گوشی تو دستش نگاه کردم
چشمم خورد به اونیکی دستش
با دیدن شیشه قرص وحشت تو کل بدنم رخنه کرد
نه نه امکان نداره امکان نداره
یه قدم رفتم عقب و بهش نگاه کردم
+اونجوری که فکر میکنی نیست
چقدر این جمله اشناست
کابوسم...واقعی شد...
_چی اونجوری نیست
این صدای کوک نبود...نه این کوک نیست
+توضیح میدم
لباش کم کم رفت بالا و بلند خندید
این خندیدنا بیشتر از داد زدناش منو میترسونه
+کی بود بهت زنگ زد
تیز نگام کرد موبایلی که تو دستش بود و محکم پرت کرد زمین
تیکه تیکه شد
_همونی که براش کار میکنی
با تعجب نگاش کردم
+نه دروغ گفته من برای کسی کار نمیکنم کوک قسم میخورم برات توضیح مید...
فریاد بلندی زد...چشمام پر سد و اشک گونه هامو خیس کرد
_که تو فرق میکنی اره؟ همینو میخواستی که خوردم کنی بیشتر داغونم کنی؟ اره؟
هق هق میزدم نه الن وقت گریه نیست باید حرف بزنم اما نمیتونم گریه نکنم دست خودم نیست
+لطفا...بزار...
گلدون خالی که رو میز بود و برداشت محکم زدش به دیوار تیکه هاش همه جا ریخت
_تو به من خیانت کردی دروغ گفتی
صورتمو پاک کردم ولی اشک دیدمو تار کرده بود
+نه نه دروغ نگفتم همه ی اونا واقعی بود باور کن
قهقهه زد
_باور کنم؟ اینو که تو بهم قرص دادی و نحوه کارتو برای رئیست توضیح دادی؟
گنگ نگاش کردم
+منظور...منظورت از نحوه کار چیه
دستشو برد تو جیبش و چیزیو بیرون ارود
با دیدن همون موبایلی که اون مرده بهم داده بود دهنم باز شد
اونم دید...سرمو به شدت تکون دادم
+بهش دروغ گفتم...هیچکدوم حقیقت ن...نداره
شیشه رو تو دستش شکوند با دیدن دست زخمیش جیغ زدم
+نکن...اون میخواد تو با من اینجوری رفتار کنی
دست خونیش و به صورتش زد و خندید
دستام و رو دهنم گذاشته بودم تا هق هقم بلند نشه
یهو دست از خنده برداشت اومد سمتم
ولی من عقب نرفتم...اون بهم صدمه نمیزنه
بلند فریاد زد
_گمشو تو اتاق نمیخوام ببینمت
دست خونیشو گرفتم
+لطفا...اج..ازه بده حرف بزنم
با شدت دستشو کشید باعث کمی به سمت جلو خم شم
قلبم درد میکرد از همین میترسیدم...و اتفاق افتاد
_گفتم گمشو تو اتاق وگرنه میکشمت
جیغ زدم
+تو منو نمیکشی
محکم شونه هامو گرفت و با چشمای وحشی شدش خیره شد تو چشمام
_بهت گفته بودم میتونم یه هیولای واقعی باشم
با التماس نگاش کردم...
🍷😜
"میسو"
لیوان و گذاشتم تو سینک و موهامو از جلو صورتم بردم کنار
رو گردنم هنوز عرق بود
صحنه های خواب جلو چشمم رژه میرفت و واقعا داشت اعصابمو خورد میکرد
کی این کابوسا تموم میشه
کل زندگی من براساس کابوس بود و من نمیدونم کی تموم میشن
چند دقیقه تو همون حالت موندم
با صدای پاهای کوک برگشتم
+کی....
با دیدن چهرش قلبم ریخت
یجوری بود انگار تسخیر شده بود مبهوت نگام میکرد
+کوک...
صدام لرزید رفتم جلو تر به گوشی تو دستش نگاه کردم
چشمم خورد به اونیکی دستش
با دیدن شیشه قرص وحشت تو کل بدنم رخنه کرد
نه نه امکان نداره امکان نداره
یه قدم رفتم عقب و بهش نگاه کردم
+اونجوری که فکر میکنی نیست
چقدر این جمله اشناست
کابوسم...واقعی شد...
_چی اونجوری نیست
این صدای کوک نبود...نه این کوک نیست
+توضیح میدم
لباش کم کم رفت بالا و بلند خندید
این خندیدنا بیشتر از داد زدناش منو میترسونه
+کی بود بهت زنگ زد
تیز نگام کرد موبایلی که تو دستش بود و محکم پرت کرد زمین
تیکه تیکه شد
_همونی که براش کار میکنی
با تعجب نگاش کردم
+نه دروغ گفته من برای کسی کار نمیکنم کوک قسم میخورم برات توضیح مید...
فریاد بلندی زد...چشمام پر سد و اشک گونه هامو خیس کرد
_که تو فرق میکنی اره؟ همینو میخواستی که خوردم کنی بیشتر داغونم کنی؟ اره؟
هق هق میزدم نه الن وقت گریه نیست باید حرف بزنم اما نمیتونم گریه نکنم دست خودم نیست
+لطفا...بزار...
گلدون خالی که رو میز بود و برداشت محکم زدش به دیوار تیکه هاش همه جا ریخت
_تو به من خیانت کردی دروغ گفتی
صورتمو پاک کردم ولی اشک دیدمو تار کرده بود
+نه نه دروغ نگفتم همه ی اونا واقعی بود باور کن
قهقهه زد
_باور کنم؟ اینو که تو بهم قرص دادی و نحوه کارتو برای رئیست توضیح دادی؟
گنگ نگاش کردم
+منظور...منظورت از نحوه کار چیه
دستشو برد تو جیبش و چیزیو بیرون ارود
با دیدن همون موبایلی که اون مرده بهم داده بود دهنم باز شد
اونم دید...سرمو به شدت تکون دادم
+بهش دروغ گفتم...هیچکدوم حقیقت ن...نداره
شیشه رو تو دستش شکوند با دیدن دست زخمیش جیغ زدم
+نکن...اون میخواد تو با من اینجوری رفتار کنی
دست خونیش و به صورتش زد و خندید
دستام و رو دهنم گذاشته بودم تا هق هقم بلند نشه
یهو دست از خنده برداشت اومد سمتم
ولی من عقب نرفتم...اون بهم صدمه نمیزنه
بلند فریاد زد
_گمشو تو اتاق نمیخوام ببینمت
دست خونیشو گرفتم
+لطفا...اج..ازه بده حرف بزنم
با شدت دستشو کشید باعث کمی به سمت جلو خم شم
قلبم درد میکرد از همین میترسیدم...و اتفاق افتاد
_گفتم گمشو تو اتاق وگرنه میکشمت
جیغ زدم
+تو منو نمیکشی
محکم شونه هامو گرفت و با چشمای وحشی شدش خیره شد تو چشمام
_بهت گفته بودم میتونم یه هیولای واقعی باشم
با التماس نگاش کردم...
🍷😜
۱۰۲.۷k
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.