محبت آتشی در جانم افروخت

محبت آتشی در جانم افروخت
که تا دامان محشر بایدم سوخت
عجیب پیراهنی بهرم بریدی
که خیاط اجل می بایدش دوخت
دیدگاه ها (۸)

عشق آن حدیث نیستکه از دل بُرون شود...🖋 #سعدی

با چشم هاز حیرتِ این صبحِ نا بہ جایخشڪیده بر دریچہ‌ےِ خورشید...

یک لحظه نشد خیالم آزاد از تویک روز نگشت خاطرم شاد از تودانی ...

کاش در تنــــــدیس آدم دل نبــــــــــــودایــن همــــه غـــ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط