P. 18
P. 18
「مافیای سرد」
Hary And Jong Kook
♤Faik ♧
🂡🂢 the gambler🂣🂤
(هاری، کوک. آجوما.. جوهی،، الکس،. خدمتکارا & )
آدمین : خب میدونم الان همتون گیج شدید که چیشد پی فلش بک به اون زمان
( منشی کوک،،،)
،،، قربان یه اتفاق بدی افتاده! ( نفس زنان)
. چی شده؟
،،، قربان من دیروز رفته بودم بار همراه دوست پسرم خواستیم اتاق اجاره کنیم که یهو دیدم که در اتاق تا نصفه بازه من گفتم شاید خالی باشه خواستم ببینم که اتاقش برای اجاره خوبه یا نه یهو دیدم دونفر باهم دارن س... ک... س میکنم یه لحظه به زنه نگاه کردم دیدم دوست دختر شماس حتی عکسم ازش گرفتم نگاه کنید ( عکس رو نشون میده)
. برام همین الان بفرست
،،، چشم
،،، ارسال کردم
. باشه من الان میرم خونه تو حواست به همه چیز باشه اگر کسی اومد بگو الکس بیاد و حتما براش توضیح بده چی شد
،،، چشم قربان خدانگهدار دار ( تعظین کرد)
آدمین : خب بعدش همون اتفاقات بریم ببینیم کوک فهمین دختره هاری
هست یا نه
کوک ویو
عکس رو برسی کردم دختره اندامش و اندازه ی موهاش با هاری فرق میکرد بیشتر دیدم و اصلا دختره شبیه هاری نبود نباید به حرف اون منشی گوش می دادم
. هاریییی( داد)
، بله
. بیا اینجا بشین ( اشاره به پاش)
، کاری داشتی
. ( اومدم نازش کنم و ازش معذرت خواهی کنم که دیدم دستشو اورد جلو صورتش که نزاره بهش دست بزنم) اممم خوبی
، آره
. معذرت می خوام
، ( ها ی لبای کوک رو بوسید)
. ( لبخند میزنه از اون لبخند هایی که میگه بیا توی اتاق کارت دارم)
، چرا اونجوری نگاه میکنی؟ ( ترسیده)
. بنظرت؟ ( با لحن تحریک شده)
「مافیای سرد」
Hary And Jong Kook
♤Faik ♧
🂡🂢 the gambler🂣🂤
(هاری، کوک. آجوما.. جوهی،، الکس،. خدمتکارا & )
آدمین : خب میدونم الان همتون گیج شدید که چیشد پی فلش بک به اون زمان
( منشی کوک،،،)
،،، قربان یه اتفاق بدی افتاده! ( نفس زنان)
. چی شده؟
،،، قربان من دیروز رفته بودم بار همراه دوست پسرم خواستیم اتاق اجاره کنیم که یهو دیدم که در اتاق تا نصفه بازه من گفتم شاید خالی باشه خواستم ببینم که اتاقش برای اجاره خوبه یا نه یهو دیدم دونفر باهم دارن س... ک... س میکنم یه لحظه به زنه نگاه کردم دیدم دوست دختر شماس حتی عکسم ازش گرفتم نگاه کنید ( عکس رو نشون میده)
. برام همین الان بفرست
،،، چشم
،،، ارسال کردم
. باشه من الان میرم خونه تو حواست به همه چیز باشه اگر کسی اومد بگو الکس بیاد و حتما براش توضیح بده چی شد
،،، چشم قربان خدانگهدار دار ( تعظین کرد)
آدمین : خب بعدش همون اتفاقات بریم ببینیم کوک فهمین دختره هاری
هست یا نه
کوک ویو
عکس رو برسی کردم دختره اندامش و اندازه ی موهاش با هاری فرق میکرد بیشتر دیدم و اصلا دختره شبیه هاری نبود نباید به حرف اون منشی گوش می دادم
. هاریییی( داد)
، بله
. بیا اینجا بشین ( اشاره به پاش)
، کاری داشتی
. ( اومدم نازش کنم و ازش معذرت خواهی کنم که دیدم دستشو اورد جلو صورتش که نزاره بهش دست بزنم) اممم خوبی
، آره
. معذرت می خوام
، ( ها ی لبای کوک رو بوسید)
. ( لبخند میزنه از اون لبخند هایی که میگه بیا توی اتاق کارت دارم)
، چرا اونجوری نگاه میکنی؟ ( ترسیده)
. بنظرت؟ ( با لحن تحریک شده)
۳.۱k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.