مادر دست های مصطفی را توی دستهایش گرفت و نگاهی به تا

#مادر #دست های #مصطفی را توی دستهایش گرفت و #نگاهی به #تاول های آن کرد.سریع دست هایش را کشید و گفت: این تاول ها را من باید #ببوسم چون می تونم یه #لقمه_حلال و با #برکت به دست بیارم.همین لقمه حلال به من #وفا می کنه.
آنقدر با #گاری چوب جا به جا کرده بود که دستانش پر از تاول شده بود.
#شهید #شهادت #شهید_مصطفی_جراح #مصطفی_جراح
دیدگاه ها (۲)

روزهایی که نوبت #نان پزی مصطفی بود #سحرها بیدار می شد و می ا...

هنوز #آفتاب در نیامده بود که رفت #صحرا . نزدیک غروب بود که ب...

#عشق❤ ️یڪ شیشه ی #انگورِ ڪنار افتاده ست؛ڪه اگر #کهنه شود #مَ...

زخمی به تن داریم اگر، از آشنا خوردیم ما از #رفیقان تا بخواه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط