ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( پارت ۳۲۱ فصل ۳ )
جورف-بله. جوزف-بفرمایید. و ایفون رو گذاشت و گفت این پرستاره است که میگفتی.. در بالا رو هم باز کرد و منتظر شدیم تا کیت پیداش شه... با همون لبخند اروم و مهربون وارد شد. باهاش سلام و احوال پرسی کردیم و بعد جوزف ازش دعوت کرد بشینه و همه دور هم تو سالن نشستیم. جوزف-نمیدونم الا تا چه حد از زندگی من براتون گفته..اما من دوتا دختر دارم که... مکثی کرد و گفت: مادر ندارن.یکیشون ۷ ساله و یکیشون۳ماه است.. و به نورا اشاره کرد. کیت به نورا نگاه کرد و لبخند ملیح و مهربوني زد. سر نورا رو مهربون بوسیدم. عزيز كوچولوي من... جوزف هیچ کدوم از وظایف خونه برعهده شما نیست..فقط بچه ها.. نورا که مشخصه..غذا و بهداشت و محبت و نادیا هم رسیدن به



بیمارستان مشغول بودم. جوزف تو بیمارستان مشغول بودین؟ يعني پرستارين؟ کیت گرفته گفت: بله ولي.. اخراج شدم. جوزف ابرو بالا انداخت. کیت صادقانه و تند گفت: مسئله شخصي مربوط به مدیرم بود.. میتونین برین بپرسین ...فقط... سرشو پایین انداخت و گفت: چیزی ازم میخواست که نمیتونستم بپذیرم.. جوزف بسیار خوب.. اجازه بدين من فكرامو بکنم بعد... بین حرفش گوشیش زنگ خورد. گوشي رو از روي ميز برداشت و جدی ببخشيدي گفت وبلند شد و جواب داد... به کیت لبخند زدم. امیدوار بودم پذیرفته بشه. دختر خوبی به نظر میرسید. یه دفعه جوزف بلند و شوکه گفت:چی؟ نگران نگاش کردم. یه حس بدي داشتم.. جوزف خيلي هول کرده بود و مشوش :گفت باشه باشه..من.. من همین الان خودمو میرسونم. و سریع دوید سمت در هول نورا رو بغل نیکول دادم و نگران گفتم: چی شده؟ جوزف خيلي کلافه و مضطرب گفت:ليلي.. نفسش رو اشفته بیرون داد و درمونده گفت:ليلي.. و سریع رفت بیرون واي خداا... شده؟ يعني چي نمیتونستم اینطور تنهاش بذارم دلم طاقت نمیاورد.. سریع گفتم منم میام.. و دویدم دنبالش. نيكول هول و نگران :گفت به منم خبر بدين چي نگرانم...بیخبرم نذارین. سریع رفتم دنبال جوزف شده..الا سریع رفتم دنبال جوزف دلم گواه خيلي بدي ميداد.. سوار ماشینش شد. سریع کنارش نشستم. کلافه و عصبی گفت: تو چرا اومدي؟ شاید کاری از دستم بر بیاد..برو انگار نه وقت بحث داشت و نه حوصله شو.
دیدگاه ها (۴۸)

ظهور ازدواج )( پارت ۳۲۲ فصل ۳ ) سریع گازشو گرفت و راه افتاد...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۲۳ فصل ۳ ) جوزفم تویی؟ نگران از خم شدن...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۷۰ (。☬⁠。⁠)⁩صدا...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۶۹ (。☬⁠。⁠)⁩دوق...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۲۴ فصل ۳ )اشکي از چشماش روی صورتش سر خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط