پارت 30 زندگی جونگمه
پارت 30 زندگی جونگمه
جونگمه و کوک رفتن داخل بیمارستان
کوک:یادته اولین بار چی بهت گفتم😅
جونگمه:گفتی همه میدونن تو آرایش میکنی
کوک:انقدر خوشگل بودی باورم نمیشد آرایش نکردی
جونگمه:از اول از آرایش خوشم نمیومد
کوک:وقتی بادیگاردم اومد پیشت چرا ترسیدی؟
جونگمه :فکر کردم کار اشتباهی کردم
کوک:بعضی وقتا فکر میکنم از من زده شدی
جونگمه:چرا
کوک:مثل الانت، بی روح صحبت میکنی
جونگمه:بعضی وقتا انقدر عاشقت میشم واسه کنترل کردنش اینجوری صحبت میکنم
کوک:تو از چه پسرایی خوشت میاد؟
جونگمه:پسرای کیوت
کوک:من بر عکس از دخترای جدی خوشم میاد
جونگمه:به خاطر همون اون روز که اومده بودم دنبالت بریم قهوه بخوریم همش میپرسیدی چی شده😏🤦♀️
کوک:آخه یهو رفتارت عوض شد
جونگمه:خب الان باز میخوام اونجوری شم
کوک:نه!
جونگمه:چرا تو که از دخترای جدی خوشت میاد
کوک:من رفتار تورو بیشتر دوست دارم
جونگمه:من تا الان دوستی زیادی نداشتم، با کسی هم تا الان قرار نزاشتم و نمیدونم این دوستی تا کی ادامه داره
کوک:میخوام یه چیز بهت بگم
جونگمه: بگو
کوک:تو حتی اگر هم بخوای من رو بکشی باهات بهم نمیزنم
جونگمه:امیدوارم رو حرفت بمونی
کوک: میتونی صبر کنی و ببینی
جونگمه گفت اگه اینجوره، دستاشو گذاشت رو صورت کوک و کوک رو بوسید و گفت:هیچوقت تصمیم کشتنت رو نمیکنم تا بتونیم بدون کینه دوستیمون رو ادامه بدیم
کوک لبخند زد و گفت:خیلی ممنون😊
جونگمه یهو بقلشو نگاه کرد دید منیجر کیک رو جلو دهنش نگه داشته و،خشکش زده داره به کوک و جونگمه نگاه میکنه
جونگمه با حالت 😧گفت: از کیِ اینجایی ؟
منیجر :از وقتی اومدید تواتاق
جونگمه دادزد سرش گفت: چرا 😠
منیجرگفت :وقتی سونبه کوک تصادف کرد من هم باهاش بودم به خاطر همون دوتامونم آوردن یه اتاق
جونگمه و کوک رفتن داخل بیمارستان
کوک:یادته اولین بار چی بهت گفتم😅
جونگمه:گفتی همه میدونن تو آرایش میکنی
کوک:انقدر خوشگل بودی باورم نمیشد آرایش نکردی
جونگمه:از اول از آرایش خوشم نمیومد
کوک:وقتی بادیگاردم اومد پیشت چرا ترسیدی؟
جونگمه :فکر کردم کار اشتباهی کردم
کوک:بعضی وقتا فکر میکنم از من زده شدی
جونگمه:چرا
کوک:مثل الانت، بی روح صحبت میکنی
جونگمه:بعضی وقتا انقدر عاشقت میشم واسه کنترل کردنش اینجوری صحبت میکنم
کوک:تو از چه پسرایی خوشت میاد؟
جونگمه:پسرای کیوت
کوک:من بر عکس از دخترای جدی خوشم میاد
جونگمه:به خاطر همون اون روز که اومده بودم دنبالت بریم قهوه بخوریم همش میپرسیدی چی شده😏🤦♀️
کوک:آخه یهو رفتارت عوض شد
جونگمه:خب الان باز میخوام اونجوری شم
کوک:نه!
جونگمه:چرا تو که از دخترای جدی خوشت میاد
کوک:من رفتار تورو بیشتر دوست دارم
جونگمه:من تا الان دوستی زیادی نداشتم، با کسی هم تا الان قرار نزاشتم و نمیدونم این دوستی تا کی ادامه داره
کوک:میخوام یه چیز بهت بگم
جونگمه: بگو
کوک:تو حتی اگر هم بخوای من رو بکشی باهات بهم نمیزنم
جونگمه:امیدوارم رو حرفت بمونی
کوک: میتونی صبر کنی و ببینی
جونگمه گفت اگه اینجوره، دستاشو گذاشت رو صورت کوک و کوک رو بوسید و گفت:هیچوقت تصمیم کشتنت رو نمیکنم تا بتونیم بدون کینه دوستیمون رو ادامه بدیم
کوک لبخند زد و گفت:خیلی ممنون😊
جونگمه یهو بقلشو نگاه کرد دید منیجر کیک رو جلو دهنش نگه داشته و،خشکش زده داره به کوک و جونگمه نگاه میکنه
جونگمه با حالت 😧گفت: از کیِ اینجایی ؟
منیجر :از وقتی اومدید تواتاق
جونگمه دادزد سرش گفت: چرا 😠
منیجرگفت :وقتی سونبه کوک تصادف کرد من هم باهاش بودم به خاطر همون دوتامونم آوردن یه اتاق
۷.۶k
۱۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.