مروارید آبی
مروارید آبی
Part ⁴⁴
# حرف دهنتو بفهم (داد عصبی)
+چته اسکلللل (عربده)
~بچه ها... (تعجب شوکه)
+تو کی هستی دیگه؟
~تهیونگم قبلا اشنا شده بودیم که
+ عا..
~ببینم چتونه؟ چرا دارید داد میزنید؟
#از این دختره هرزه بپرس
ویو لانا
با حرفش هم ناراحت شدم هم عصبی هجوم بردم سمتش یه سیلی زدم
+هرزه ننه ته
( بچه ها این فیکه هیچکدومش هم واقعیت نداره پس لطفا باور نکنید)
وقتی یه سیلی زدم
یهو تهیونگ و نگاه کردم که عصبی بود
~ تمومش کن لانا
+میخواستم بهش چیزی بگم که یقه لباسم کشیده شد سمت نرده پله ها از میله قشنگ روی کمرم بود و و داشت فشار ایجاد میکرد که تعادلم و بزور حفظ کردم تهیونگم داشت جیمین و میکشید سمت خودش دیگه طاقت نداشتم که با یه پام زدم به شکم جیمین که باعث شد بره عقب
دوباره داشت سمتم میومد خیلی عصبی و ترسناک شده بود که تهیونگ جلوش و گرفت
~ بسه (عربده)
بعد از چند دقیقه سکوت دیدم گوشی تهیونگ زنگ خورد و رفت پایین
من و جیمین هنوز تو اون راهرو بودیم و خیلی ترسناک داشتیم نگاه میکردیم همو
که تهیونگ با کوک از پله ها اومد بالا
_ ببینم اینجا چخبره؟
+گنده تر از دهنش حرف زد
# (خنده شیطانی) اول حرف و تو دهنت مزه کن بعد بده بیرون
_ با اینکه هنوزم من اینجام دارید با هم جر و بحث میکنید؟
ویو لانا
با اینکه از کوک و دوستاش متنفرم ولی وقتی کوک و دیدم تمام جرعتم و و جمع کردم
ولی این قضیه یه بویی میداد درسته من جیمین و هنوز نمیشناسم ولی اینکه یهویی و بدون هیچ دلیل قانعه کننده ای بخواد با یکی دعوا کنه اونم دختر..
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part ⁴⁴
# حرف دهنتو بفهم (داد عصبی)
+چته اسکلللل (عربده)
~بچه ها... (تعجب شوکه)
+تو کی هستی دیگه؟
~تهیونگم قبلا اشنا شده بودیم که
+ عا..
~ببینم چتونه؟ چرا دارید داد میزنید؟
#از این دختره هرزه بپرس
ویو لانا
با حرفش هم ناراحت شدم هم عصبی هجوم بردم سمتش یه سیلی زدم
+هرزه ننه ته
( بچه ها این فیکه هیچکدومش هم واقعیت نداره پس لطفا باور نکنید)
وقتی یه سیلی زدم
یهو تهیونگ و نگاه کردم که عصبی بود
~ تمومش کن لانا
+میخواستم بهش چیزی بگم که یقه لباسم کشیده شد سمت نرده پله ها از میله قشنگ روی کمرم بود و و داشت فشار ایجاد میکرد که تعادلم و بزور حفظ کردم تهیونگم داشت جیمین و میکشید سمت خودش دیگه طاقت نداشتم که با یه پام زدم به شکم جیمین که باعث شد بره عقب
دوباره داشت سمتم میومد خیلی عصبی و ترسناک شده بود که تهیونگ جلوش و گرفت
~ بسه (عربده)
بعد از چند دقیقه سکوت دیدم گوشی تهیونگ زنگ خورد و رفت پایین
من و جیمین هنوز تو اون راهرو بودیم و خیلی ترسناک داشتیم نگاه میکردیم همو
که تهیونگ با کوک از پله ها اومد بالا
_ ببینم اینجا چخبره؟
+گنده تر از دهنش حرف زد
# (خنده شیطانی) اول حرف و تو دهنت مزه کن بعد بده بیرون
_ با اینکه هنوزم من اینجام دارید با هم جر و بحث میکنید؟
ویو لانا
با اینکه از کوک و دوستاش متنفرم ولی وقتی کوک و دیدم تمام جرعتم و و جمع کردم
ولی این قضیه یه بویی میداد درسته من جیمین و هنوز نمیشناسم ولی اینکه یهویی و بدون هیچ دلیل قانعه کننده ای بخواد با یکی دعوا کنه اونم دختر..
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۷.۰k
- ۱۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط