فیک: فصل دوم فقط من فقط تو
پارت *15
خواست بلند بشه ک تهیونگ از کمرش گرفت و نشوندش تو بغلش
ات: ه هی چیکار میکنی
تهیونگ: رنگ موهات خیلی قشنگ شده پرنسس
ات : میدونم
تهیونگ: پس میدونی ولی باید حواست باشه ی وقت کسی بهت نگاه کرد مسئولیتش رو باید ب کردن بگیری هوم؟
ات: چ چ مسیولیتی آخه
تهیونگ : میخوای امتحانش کنیم ؟
ات : من ک نمیدونم چیه
تهیونگ: اوو یعنی میگی نمیدونی
ات : هییی
تهیونگ: خیلی خب خیلی خب بیا بریم شام بخوریم حتما گشنه ای نه ؟
ات: اوهوم اره خیلی
ته پیشونی ات رو بوسید و دست ات رو گرفت و ب سالن غذاخوری حرکت کردن
ک تهیونگ صندلی رو برای ات عقب برد ک ات نشست و ته هم رو صندلی کنارش نشست
تقریبا آخر های شام بودن ک
ارباب: این درست نیست که ی روز جنگ دارید ی روز میشید لیلی مجنون
تعادل ندارید شما؟
ته: من معذرت می خوام ارباب ببخشید مسئله مهمی نبود حل شد دیگه تکرار نمیشه
ارباب: باید بیشتر مراقب باشید ناسلامتی آدم معمولی نیستید ک هر جور بخواید رفتار کنید . همین الانشم خیلی حرف ها پشت سرتون هست فقط کافیه ی حرکت ازتون ببینن ک گند بزنید ب شرکت و هر چی ابروهه
ات: یعنی میگید هر مسئله ای پیش بیا. باید لال باشیم تا ابرومون تو خطر نباشه؟
ارباب: گستاخی نکن ات !
همین ک گفتم
ات ب خودش مسلط شد
چند دقیقه گذشت ک ات داخل اتاق بود و داشت کانال های تلویزیون رو اینور اونور میکرد و چیزی پیدا نمیکرد و تهیونگ هم رفته بود تا دوش بگیره حسابی خسته بود ک ندونست کی خوابش برد صبح با صدای یکی ک پشت سر هم در میزد چشماش رو باز کرد و دید ک تو بغل تهیونگه ک
تهیونگ: هیییش. کیه ؟
بادیگارد: ارباب میتونید بیاید بیرون مسئله ی فوری پیش اومده .
تهیونگ لبخندی زد و گونه ات رو بوسید و آروم از در خارج شد
تهیونگ: چی شده ک جرئت کردی ب حریم خصوصی من وارد بشی
بادیگارد: ارباب فوری تو شرکت جلسه برگزار کردن و گفتن ک شما هم باید شرکت داشته باشید و هم خانم ات
تهیونگ: مگه چی شده؟
بادیگارد: مورد ضروریه لطفا هر چ سریعتر آماده بشید
تهیونگ: ات برای چی
ی کم استرس گرفتم و اما ب روی خورم نیاوردم
تهیونگ: خیلی خب ماشین رو آماده کن
و دوباره برگشتم داخل
تهیونگ: ات ارباب گفته باید هر چ سریع بریم شرکت
ات: چرا ؟
تهیونگ: نمیدونم عزیزم ولی سریع آماده شو
شرط پارت بعد ۱۱۱,تا لایک ❄️ و کامنت بدون تکرار
خواست بلند بشه ک تهیونگ از کمرش گرفت و نشوندش تو بغلش
ات: ه هی چیکار میکنی
تهیونگ: رنگ موهات خیلی قشنگ شده پرنسس
ات : میدونم
تهیونگ: پس میدونی ولی باید حواست باشه ی وقت کسی بهت نگاه کرد مسئولیتش رو باید ب کردن بگیری هوم؟
ات: چ چ مسیولیتی آخه
تهیونگ : میخوای امتحانش کنیم ؟
ات : من ک نمیدونم چیه
تهیونگ: اوو یعنی میگی نمیدونی
ات : هییی
تهیونگ: خیلی خب خیلی خب بیا بریم شام بخوریم حتما گشنه ای نه ؟
ات: اوهوم اره خیلی
ته پیشونی ات رو بوسید و دست ات رو گرفت و ب سالن غذاخوری حرکت کردن
ک تهیونگ صندلی رو برای ات عقب برد ک ات نشست و ته هم رو صندلی کنارش نشست
تقریبا آخر های شام بودن ک
ارباب: این درست نیست که ی روز جنگ دارید ی روز میشید لیلی مجنون
تعادل ندارید شما؟
ته: من معذرت می خوام ارباب ببخشید مسئله مهمی نبود حل شد دیگه تکرار نمیشه
ارباب: باید بیشتر مراقب باشید ناسلامتی آدم معمولی نیستید ک هر جور بخواید رفتار کنید . همین الانشم خیلی حرف ها پشت سرتون هست فقط کافیه ی حرکت ازتون ببینن ک گند بزنید ب شرکت و هر چی ابروهه
ات: یعنی میگید هر مسئله ای پیش بیا. باید لال باشیم تا ابرومون تو خطر نباشه؟
ارباب: گستاخی نکن ات !
همین ک گفتم
ات ب خودش مسلط شد
چند دقیقه گذشت ک ات داخل اتاق بود و داشت کانال های تلویزیون رو اینور اونور میکرد و چیزی پیدا نمیکرد و تهیونگ هم رفته بود تا دوش بگیره حسابی خسته بود ک ندونست کی خوابش برد صبح با صدای یکی ک پشت سر هم در میزد چشماش رو باز کرد و دید ک تو بغل تهیونگه ک
تهیونگ: هیییش. کیه ؟
بادیگارد: ارباب میتونید بیاید بیرون مسئله ی فوری پیش اومده .
تهیونگ لبخندی زد و گونه ات رو بوسید و آروم از در خارج شد
تهیونگ: چی شده ک جرئت کردی ب حریم خصوصی من وارد بشی
بادیگارد: ارباب فوری تو شرکت جلسه برگزار کردن و گفتن ک شما هم باید شرکت داشته باشید و هم خانم ات
تهیونگ: مگه چی شده؟
بادیگارد: مورد ضروریه لطفا هر چ سریعتر آماده بشید
تهیونگ: ات برای چی
ی کم استرس گرفتم و اما ب روی خورم نیاوردم
تهیونگ: خیلی خب ماشین رو آماده کن
و دوباره برگشتم داخل
تهیونگ: ات ارباب گفته باید هر چ سریع بریم شرکت
ات: چرا ؟
تهیونگ: نمیدونم عزیزم ولی سریع آماده شو
شرط پارت بعد ۱۱۱,تا لایک ❄️ و کامنت بدون تکرار
۶۷.۳k
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.