فصل دوم: فیک• فقط من ،فقط تو
پارت •16/
ات با دستاش چشماش رو میماله و با لحن خوابالویی میگه
ات: ولی من خوابم میاد تهههه
تهیونگ: عزیزم میدونم ولی پاشو آماده شو میدونی که اگه دیر برسیم چی میشه هوم؟
ات با بی میلی از جاش بلند شد و ب سمت سرویس بهداشتی رفت
تهیونگ خودش آماده شد و رفت تا برای ات از رگال ی لباس مناسب براش آماده کنه
و ک یک لباس رسمی انتخاب کرد و براش رو تخت گذاشت ات ک کارش تموم شد دوباره داخل اتاق برگشت و آماده شد .
ب سمت ماشین رفتن و داخل شدن ک راننده سریع حرکت کرد
تهیونگ: هی آرومتر
راننده: معذرت می خوام ارباب گفتن که سریع خودمون رو برسونین .آرومتر حرکت میکنم .....
تهیونگ: اول ایمنی مهمه احمق تکرار بشه با برگه استعفا میای سراغم
راننده: بله حق با شماست
ات آروم دست ته رو میگیره و آروم زمزمه میکنه
ات : هی تهیونگ داری سخن میگیری
تهیونگ : عزیزم اگه ی تار از اون موهات کم بشه تو میخوای جواب منو بدی؟
ات تک خنده ای کرد و زیر لب دیونه ای نصار تهیونگ کرد .
و ب شرکت رسیدن همه ب تهیونگ ات احترام میزاشتن ک
ات نگران کمر اون بدبختا بود و از این همه ابهت ته پشماش ریخته بود ک ارباب با دستیارش سریع ب سمتشون رفتن
ارباب: اوه بلاخره رسیدید
الان جلسه شروع میشه سریع برید داخل سالن
تهیونگ: ولی ما حتی نمیدونیم قضیه چیه
ارباب: همه چی یهویی شده تهیونگ برید داخل متوجه میشید .
داخل سالن شدن و همه سهامداران شرکت دور هم بودن ولی ی نفر اونجا اضافه بود تهیونگ تعجب کرده بود
از حضور اون پسر جذاب و جوان تا حالا اون رو داخل شرکت ندیده بود
ارباب: خب شروع میکنیم ی عضو دیگه ب گروهمون اضافه میشه سهامدار جدید آقای پارک جیمین
و ات با شنیدن اسمی آشنا میزد برگشت ک با جیمین ک لبخند بهش نگاه میکرد مواجه میشد
جیمین: سلام من پارک جیمین هستم امیدوارم با هم سخت برای موفقیت های چشمگیری تلاش کنیم .
ارباب همه رو معرفی کرد ک
ارباب: و نوه من و همچنین مدیر عامل شرکت آقای کیم تهیونگ
تهیونگ
جانننن مدیر عامل کیه همینطور هنگ بودم ک
ارباب : و همچنین نوه عزیزم همسر کیم تهیونگ ک ایشون هم در امور داخلی مسئول هستن
ات : و ولی
جیمین : خوشبختم
ک ات دوباره ب سمت جیمین برگشت این همونی بود ک تو نیویورک دیده بودش و الان شده سهامدار شرکت
دو موضوع پشم ریزون تو همین کله صبحی افتاده بود ک ات ب خودش اومد و جواب جیمین رو داد
ات : آمم همچنین
ک ارباب چند تا توضیحات داد و ک ات ب خودش اومد ک دید تهیونگ داره تکونش میده
تهیونگ: ات جلسه تموم شد
ات : الان یهو چی شد
تهیونگ: منم هنگم بیا بریم
داخل اتاق ارباب دوتاشون مثل چی ب ارباب زل زده بودن ک
ارباب: . خب میدونم یهویی ولی من دیگه بازنشسته دارم میشم دیگه باید شرکت و موسسه رو خودتون اداره کنید
ات با دستاش پیشونیش رو ماساژ میداد و
ات: ولی من هنوز هجده سالم نشده و دیپلم نگرفتم دقیقا باید چ کار مزخرفی تو اینجا انجاممم بدم
ارباب: نگران نباش کم کم یاد میگیری تهیونگ یادت میده
تهیونگ: سهامدار جدید چی میگه این وسط
ارباب: اون کارش حرف نداره و تازه از نیویورک فارغ تحصیل شده و دعوت ما رو برای همکاری پذیرفت
خب میتونید برید
تهیونگ: ولی نباید اطلاعی میدادید
ارباب: حرف نباشه ی مدت با مادربزرگتون میخوام برم استراحت و با هم کل دنیا رو بگردیم .
ات: اووو خوشبگذره
ارباب: مرخصید
این ی شروع تازه بود و. ات مطمئن نبود ک بتونه از پس این مسیولیت بر بیاد یا نه و با ذهنش مشغول بود ک یهو....
شرط پارت بعد:۱۱۱تا لایک و کامنت 🖤
(خب امیدوارم لذت برده باشید و حس میکردم ک پارت قبل زیاد خوب نشده بود پس معذرت می خوام لطفا نظرتون رو بگید و در خواستی داشتید میتونید بگید ممنون از حمایتتون)
ات با دستاش چشماش رو میماله و با لحن خوابالویی میگه
ات: ولی من خوابم میاد تهههه
تهیونگ: عزیزم میدونم ولی پاشو آماده شو میدونی که اگه دیر برسیم چی میشه هوم؟
ات با بی میلی از جاش بلند شد و ب سمت سرویس بهداشتی رفت
تهیونگ خودش آماده شد و رفت تا برای ات از رگال ی لباس مناسب براش آماده کنه
و ک یک لباس رسمی انتخاب کرد و براش رو تخت گذاشت ات ک کارش تموم شد دوباره داخل اتاق برگشت و آماده شد .
ب سمت ماشین رفتن و داخل شدن ک راننده سریع حرکت کرد
تهیونگ: هی آرومتر
راننده: معذرت می خوام ارباب گفتن که سریع خودمون رو برسونین .آرومتر حرکت میکنم .....
تهیونگ: اول ایمنی مهمه احمق تکرار بشه با برگه استعفا میای سراغم
راننده: بله حق با شماست
ات آروم دست ته رو میگیره و آروم زمزمه میکنه
ات : هی تهیونگ داری سخن میگیری
تهیونگ : عزیزم اگه ی تار از اون موهات کم بشه تو میخوای جواب منو بدی؟
ات تک خنده ای کرد و زیر لب دیونه ای نصار تهیونگ کرد .
و ب شرکت رسیدن همه ب تهیونگ ات احترام میزاشتن ک
ات نگران کمر اون بدبختا بود و از این همه ابهت ته پشماش ریخته بود ک ارباب با دستیارش سریع ب سمتشون رفتن
ارباب: اوه بلاخره رسیدید
الان جلسه شروع میشه سریع برید داخل سالن
تهیونگ: ولی ما حتی نمیدونیم قضیه چیه
ارباب: همه چی یهویی شده تهیونگ برید داخل متوجه میشید .
داخل سالن شدن و همه سهامداران شرکت دور هم بودن ولی ی نفر اونجا اضافه بود تهیونگ تعجب کرده بود
از حضور اون پسر جذاب و جوان تا حالا اون رو داخل شرکت ندیده بود
ارباب: خب شروع میکنیم ی عضو دیگه ب گروهمون اضافه میشه سهامدار جدید آقای پارک جیمین
و ات با شنیدن اسمی آشنا میزد برگشت ک با جیمین ک لبخند بهش نگاه میکرد مواجه میشد
جیمین: سلام من پارک جیمین هستم امیدوارم با هم سخت برای موفقیت های چشمگیری تلاش کنیم .
ارباب همه رو معرفی کرد ک
ارباب: و نوه من و همچنین مدیر عامل شرکت آقای کیم تهیونگ
تهیونگ
جانننن مدیر عامل کیه همینطور هنگ بودم ک
ارباب : و همچنین نوه عزیزم همسر کیم تهیونگ ک ایشون هم در امور داخلی مسئول هستن
ات : و ولی
جیمین : خوشبختم
ک ات دوباره ب سمت جیمین برگشت این همونی بود ک تو نیویورک دیده بودش و الان شده سهامدار شرکت
دو موضوع پشم ریزون تو همین کله صبحی افتاده بود ک ات ب خودش اومد و جواب جیمین رو داد
ات : آمم همچنین
ک ارباب چند تا توضیحات داد و ک ات ب خودش اومد ک دید تهیونگ داره تکونش میده
تهیونگ: ات جلسه تموم شد
ات : الان یهو چی شد
تهیونگ: منم هنگم بیا بریم
داخل اتاق ارباب دوتاشون مثل چی ب ارباب زل زده بودن ک
ارباب: . خب میدونم یهویی ولی من دیگه بازنشسته دارم میشم دیگه باید شرکت و موسسه رو خودتون اداره کنید
ات با دستاش پیشونیش رو ماساژ میداد و
ات: ولی من هنوز هجده سالم نشده و دیپلم نگرفتم دقیقا باید چ کار مزخرفی تو اینجا انجاممم بدم
ارباب: نگران نباش کم کم یاد میگیری تهیونگ یادت میده
تهیونگ: سهامدار جدید چی میگه این وسط
ارباب: اون کارش حرف نداره و تازه از نیویورک فارغ تحصیل شده و دعوت ما رو برای همکاری پذیرفت
خب میتونید برید
تهیونگ: ولی نباید اطلاعی میدادید
ارباب: حرف نباشه ی مدت با مادربزرگتون میخوام برم استراحت و با هم کل دنیا رو بگردیم .
ات: اووو خوشبگذره
ارباب: مرخصید
این ی شروع تازه بود و. ات مطمئن نبود ک بتونه از پس این مسیولیت بر بیاد یا نه و با ذهنش مشغول بود ک یهو....
شرط پارت بعد:۱۱۱تا لایک و کامنت 🖤
(خب امیدوارم لذت برده باشید و حس میکردم ک پارت قبل زیاد خوب نشده بود پس معذرت می خوام لطفا نظرتون رو بگید و در خواستی داشتید میتونید بگید ممنون از حمایتتون)
۷۹.۳k
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.