پارت ۱۷
پارت ۱۷
پرش به عروسی
ات ویو
هزار نفر دور سرم مثل پروانه میچرخیدن و بهم تبریک میگفتن هیچکس نمیدونست که ته دل من چیه اونا فقط ظاهر جونگکوک رو دیدن و فکر میکردن من با اون خوشبخت میشم نمیدونن که قراره بدبختی من از اون لحظه شروع میشه بعد از ۳ساعت بلخره آرایشم تمام شد و آماده بودم که برم پایین در رو برام باز کردن و رفتم پایین جونگکوک پایین منتظر بود
خیلی قشنگ شده بود
رفتم پیشش
کوک:چقدر زشت شدی
ات:ممنونم از تعریفت(با بغض)
کوک:خو حالا نمیخواد گریه کنی هرچی پول میکاپ آرتیست دادم خراب بشه
ات: باشه
کوک: بریم دیگه
ات: باشه
رفتن تو سالن
همه براشون دست زدن همه خوشحال بودن و لبخند روی لبشون بود ولی ات چی ات لبخندی از سر اجبار زده تا خانوادش بهش گیر ندن همینطور که دستش رو دور بازو کوک حلقه کرده بود به سمت جای مخصوص عروس و داماد حرکت کردن بعد از رسیدن به جایگاه روبه روی هم وایسادن و دست های هم رو گرفتن
بعد از حرف زدن عاقد(والا نمیدونم چی بهش میگن)
ات جواب بله داد و کوک هم همینطور
بعد همو بوسیدن
(خیلی خلاصه و مفید🤣)
کوک و ات نشستن سر صندلی که پدر کوک اومد
ب.ک:بلند شو برید برقصید
کوک:ولم کن بابا
ب.ک:کوک بلند شو
کوک:اههه چشم
کوک و ات باهم رقصیدن و جشن تمام شد
پرش به خونه کوک
_________________________________
۳۴۵تایی شدیم
ببخشید بچه ها یه کاری داشتم و وقت نکردم بزارم شرط هارو کمتر میکنم
حمایت کنید
پرش به عروسی
ات ویو
هزار نفر دور سرم مثل پروانه میچرخیدن و بهم تبریک میگفتن هیچکس نمیدونست که ته دل من چیه اونا فقط ظاهر جونگکوک رو دیدن و فکر میکردن من با اون خوشبخت میشم نمیدونن که قراره بدبختی من از اون لحظه شروع میشه بعد از ۳ساعت بلخره آرایشم تمام شد و آماده بودم که برم پایین در رو برام باز کردن و رفتم پایین جونگکوک پایین منتظر بود
خیلی قشنگ شده بود
رفتم پیشش
کوک:چقدر زشت شدی
ات:ممنونم از تعریفت(با بغض)
کوک:خو حالا نمیخواد گریه کنی هرچی پول میکاپ آرتیست دادم خراب بشه
ات: باشه
کوک: بریم دیگه
ات: باشه
رفتن تو سالن
همه براشون دست زدن همه خوشحال بودن و لبخند روی لبشون بود ولی ات چی ات لبخندی از سر اجبار زده تا خانوادش بهش گیر ندن همینطور که دستش رو دور بازو کوک حلقه کرده بود به سمت جای مخصوص عروس و داماد حرکت کردن بعد از رسیدن به جایگاه روبه روی هم وایسادن و دست های هم رو گرفتن
بعد از حرف زدن عاقد(والا نمیدونم چی بهش میگن)
ات جواب بله داد و کوک هم همینطور
بعد همو بوسیدن
(خیلی خلاصه و مفید🤣)
کوک و ات نشستن سر صندلی که پدر کوک اومد
ب.ک:بلند شو برید برقصید
کوک:ولم کن بابا
ب.ک:کوک بلند شو
کوک:اههه چشم
کوک و ات باهم رقصیدن و جشن تمام شد
پرش به خونه کوک
_________________________________
۳۴۵تایی شدیم
ببخشید بچه ها یه کاری داشتم و وقت نکردم بزارم شرط هارو کمتر میکنم
حمایت کنید
۲۷.۴k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.