لجباز جذاب115
لجباز_جذاب115
ات"
از پشت وایستاده بودمو حرفاشونو گوش میدادم..
×من خودم میتونم از پس زندگیم بر بیام..
جین: جونگ کوک هم میتونه.. ات هم همینطور..
_تهیونگ چی؟
جین: اونم میتونه..
×عشق من همه کارا رو میتونه انجام بده..
&کی ازدواجتون سر میرسه؟
_هفته دیگه..
&اووو.. چه زوود.. موقع امتحاناست..
×کی درس میخونه؟ عاااا.. کوک و تهیونگ.. خخخ
_شما هم میخونی..
&نه اون موقع تازه شروع میشه..
×وای استرس گرفتم..
_استرس نداره تهیونگ همیشه شاگرد اول توی کلاسه..
×ازش کمک میگیرم..
_اوم..
+خبب..
_تو از کی اینجایی؟
آیو برگشت و منو دید و سیخ نشست..
×اووفف.. ترسیدم..
+بخواب راحت باش.. من از خیلی وقته اینجام..
منم رفتم و کنار جین نشستم.. که تهیونگ اومد بیرون..
÷شما نرفتین؟
×چیکار میکردین تو اتاق؟
+کار خاصی نمیکردیم..
÷خوابیده بودم.. ات چرا بیدارم نکردی.؟
+دلم نیومد..
÷عجب.. از کی دلت نیومده؟
+چون.. که.. براییکه..
×خیلیم عالی..
_ممنونم از سوال جواب دادنت..
تهیونگ کنار من نشست و دستشو انداخت دور گردنم..
×بریم؟
+اره..
جین: خب پس من میرم جای ماشین..
&بیاین سری.. فعلا..
اون دوتا رفتن بیرونو آیو بلند شدو کیفش رو برداشت..
+هی اقای جعون..
_....؟
+کجاشون مشکوکه؟
_اون موقع مشکوک میزدن..
+پااشو با خواهرت برو منم میخوام با تهیونگ بیام..
÷با موتورم..
+عیب نداره..
_اوکی.. شما دوتا بعدا میاین.. منم میرم حاضر میشم..
÷ات پاشو دیرمون نشه..
+اوکی..
رفتم توی اتاق جای لباسامو توی چمدون رو باز کردم..
+اه نصفشون که چروک شدهه..
×کمک نمیخوای؟
_نه..
×تو چی؟
+نه
×اوکی.. پس من بیرون منتظرم..
_ات..
+هوم؟
_اون کمده مال توعه.. لباسات رو بزار اونجا..
+خراب شدن..
_ببینم..
لباسارو در اوردم و نشونش دادم..
_اوم..
یه لبخند با حرص براش زدم و دوباره سرمو کردم تو چمدون..
+این دوتا خوبه..
رومو کردم بهش دیدم داره لباسشو در میاره و دوباره برگشتم..
+جونگ کوک برو اتاق لباساتو عوض کن..
_چه فرقی داره؟
+خب نمیتونم.. برو.. برو دیگه..
_دیوونه ای؟
+نه تو دیوونه ای..
_خب اگ دوست داری بر نگرد..
+باش..
لباس مورد علاقم رو برداشتم...
+تمومه؟
_اره..
برگشتم دیدم داره گمربندش رو میبنده و دوباره هول هولکی برگشتم..
_چته؟
+اوفف.. برو دیگه..
_میگم تمومه..
÷ات حاضری؟
_اره..
کتش رو برداشت و رفت بیرون و تهیونگ با تعجب بهم نگا کرد..
÷این اینجا لباسشو دراورده؟
+عا اره.. ولی من چیزی ندیدم..
÷زود بپوش بیا بیرون..
+باش..
لباسم رو پوشیدم و رفتم جلوی اینه دوباره مثل همیشه خودمو ارایش کردم که دیدم ایو خیلی هول اومدتو..
×وااای.. اصله کاری رو یادم..
رژم و برداشت یکم زد و گذاشت رفت بیرون..
+دیوونه.. خخخ
لباسمو مرتب کردم که عطر روی میز نظرمو جلب کرد..
سرشو باز کردم و یکم ازش به خودم زدم و گذاشتم و سری اومدم بیرون..
+بریم؟
÷بریم.. فقط مواظب باشی..
ات"
از پشت وایستاده بودمو حرفاشونو گوش میدادم..
×من خودم میتونم از پس زندگیم بر بیام..
جین: جونگ کوک هم میتونه.. ات هم همینطور..
_تهیونگ چی؟
جین: اونم میتونه..
×عشق من همه کارا رو میتونه انجام بده..
&کی ازدواجتون سر میرسه؟
_هفته دیگه..
&اووو.. چه زوود.. موقع امتحاناست..
×کی درس میخونه؟ عاااا.. کوک و تهیونگ.. خخخ
_شما هم میخونی..
&نه اون موقع تازه شروع میشه..
×وای استرس گرفتم..
_استرس نداره تهیونگ همیشه شاگرد اول توی کلاسه..
×ازش کمک میگیرم..
_اوم..
+خبب..
_تو از کی اینجایی؟
آیو برگشت و منو دید و سیخ نشست..
×اووفف.. ترسیدم..
+بخواب راحت باش.. من از خیلی وقته اینجام..
منم رفتم و کنار جین نشستم.. که تهیونگ اومد بیرون..
÷شما نرفتین؟
×چیکار میکردین تو اتاق؟
+کار خاصی نمیکردیم..
÷خوابیده بودم.. ات چرا بیدارم نکردی.؟
+دلم نیومد..
÷عجب.. از کی دلت نیومده؟
+چون.. که.. براییکه..
×خیلیم عالی..
_ممنونم از سوال جواب دادنت..
تهیونگ کنار من نشست و دستشو انداخت دور گردنم..
×بریم؟
+اره..
جین: خب پس من میرم جای ماشین..
&بیاین سری.. فعلا..
اون دوتا رفتن بیرونو آیو بلند شدو کیفش رو برداشت..
+هی اقای جعون..
_....؟
+کجاشون مشکوکه؟
_اون موقع مشکوک میزدن..
+پااشو با خواهرت برو منم میخوام با تهیونگ بیام..
÷با موتورم..
+عیب نداره..
_اوکی.. شما دوتا بعدا میاین.. منم میرم حاضر میشم..
÷ات پاشو دیرمون نشه..
+اوکی..
رفتم توی اتاق جای لباسامو توی چمدون رو باز کردم..
+اه نصفشون که چروک شدهه..
×کمک نمیخوای؟
_نه..
×تو چی؟
+نه
×اوکی.. پس من بیرون منتظرم..
_ات..
+هوم؟
_اون کمده مال توعه.. لباسات رو بزار اونجا..
+خراب شدن..
_ببینم..
لباسارو در اوردم و نشونش دادم..
_اوم..
یه لبخند با حرص براش زدم و دوباره سرمو کردم تو چمدون..
+این دوتا خوبه..
رومو کردم بهش دیدم داره لباسشو در میاره و دوباره برگشتم..
+جونگ کوک برو اتاق لباساتو عوض کن..
_چه فرقی داره؟
+خب نمیتونم.. برو.. برو دیگه..
_دیوونه ای؟
+نه تو دیوونه ای..
_خب اگ دوست داری بر نگرد..
+باش..
لباس مورد علاقم رو برداشتم...
+تمومه؟
_اره..
برگشتم دیدم داره گمربندش رو میبنده و دوباره هول هولکی برگشتم..
_چته؟
+اوفف.. برو دیگه..
_میگم تمومه..
÷ات حاضری؟
_اره..
کتش رو برداشت و رفت بیرون و تهیونگ با تعجب بهم نگا کرد..
÷این اینجا لباسشو دراورده؟
+عا اره.. ولی من چیزی ندیدم..
÷زود بپوش بیا بیرون..
+باش..
لباسم رو پوشیدم و رفتم جلوی اینه دوباره مثل همیشه خودمو ارایش کردم که دیدم ایو خیلی هول اومدتو..
×وااای.. اصله کاری رو یادم..
رژم و برداشت یکم زد و گذاشت رفت بیرون..
+دیوونه.. خخخ
لباسمو مرتب کردم که عطر روی میز نظرمو جلب کرد..
سرشو باز کردم و یکم ازش به خودم زدم و گذاشتم و سری اومدم بیرون..
+بریم؟
÷بریم.. فقط مواظب باشی..
۷.۹k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.