هر چه می کوشم که از عشقت بپرهیزد دلم
هر چه می کوشم که از عشقت بپرهیزد دلم
باز تا غافل شوم سوی تو بگریزد دلم
بارها دیدی که از چشم تو چون افتاد، باز
یک تبسم بود کافی تا به پا خیزد دلم
امر کردی تا فراموشت کنم، گفتم به چشم
لیک با یاد تو نتواند که بستیزد دلم
گیرم اینکه می توان پوشید ازعشق تو چشم
باز هم با یک نگه یکسر فرو ریزد دلم
آن شب از شوق وصالت تا سحر خوابم نبرد
چون دل گنجشک هر دم تندتر میزد دلم
دوستان بیهوده مجنون را نصیحت می کنند
گوشوار پند را هرگز نیاویزد دلم
کی شود آرام از عشق تو این دریای عشق
وه که از دل خیزد این طوفان؛ بنامیزد! دلم
باز تا غافل شوم سوی تو بگریزد دلم
بارها دیدی که از چشم تو چون افتاد، باز
یک تبسم بود کافی تا به پا خیزد دلم
امر کردی تا فراموشت کنم، گفتم به چشم
لیک با یاد تو نتواند که بستیزد دلم
گیرم اینکه می توان پوشید ازعشق تو چشم
باز هم با یک نگه یکسر فرو ریزد دلم
آن شب از شوق وصالت تا سحر خوابم نبرد
چون دل گنجشک هر دم تندتر میزد دلم
دوستان بیهوده مجنون را نصیحت می کنند
گوشوار پند را هرگز نیاویزد دلم
کی شود آرام از عشق تو این دریای عشق
وه که از دل خیزد این طوفان؛ بنامیزد! دلم
۸۹۴
۲۳ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.