باقلم موی خیالت یادگاری میکشم

باقلم موی خیالت یادگاری میکشم
یک قفس بی پنجره با یک قناری میکشم

بی تو باران می شود این بغض های لعنتی
پشت پلکم انتظارت را بهاری میکشم

لاله یِ لبهایِ تو گل بوسه را جان می دهد
بوسه ها را لب به لب سرخه اناری میکشم

نیستی از من ولی انگار چیزی کم شده
مثل ساعت لحظه ها را بی قراری میکشم

گفته بودی می روم اما کسی باور نکرد
سالهاست من بعد تو چشم انتظاری میکشم

آسمان بی ماه مانده تا تو برگردی شبی
پشت پایت آب را بی اختیاری میکشم

یاد تو هر شب قلم مو را به دستم می دهد
با قلم موی خیالت یادگاری می کشم
دیدگاه ها (۳)

هر چه می کوشم که از عشقت بپرهیزد دلمباز تا غافل شوم  سوی تو ...

آواره شدی خانه ی قلبم شده جایتانداخته ام چشم سیه زیردوپایتنق...

بهاری بود و بی تابی ، دلم جایی فدایی شدنفس در سینه خشکش زد، ...

دست می لرزید وپیشانی کمی تبداربودروبرویم قاب چشمان تو بر د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط