همسراجباری پارتصدهفتایک

#همسر_اجباری #پارت_صد_هفتا_یک
سفارشارو اوردن.
دستمو گذاشتم دور بستنی .سردیش آرومم میکرد.
امیر:آنا تو خیال داری همه رشته هارو پنبه کنی؟
زد رو میز
-د با توام.
نه...قصد ندارم دیگه چرا داد میزنی.
-جدا از اون آنا تو به عشق آریا شک دارئ؟
...
-اگه عاشق شی چرا از یه دست گرفتن ساده ناراحت میشی. کم میاری.
...
مشکلم اینجا بود نمیتونستم بگم چی میگم .
-برو خدا خدا کن که خوب پیش بره و قبل از اینکه به جاهای باریک بکشه .این قضیه خوب پیش بره و درست شه.
یه ترسی تموم وجودم گرفتم.
-امیر من تموم تالشمو کردم و هیچ چی رو دریغ نمیکنم.
-معلومه.انقد درو محکم بستی که نزدیک بود دیوار بریزه..هه.دریغ نمیکنی. معلومه.
آنا اینجوری پیش بری میزارمت کنار.
-امیر من باید هرجوری شده باشم میخوام تالشمو بکنم.من مدیون آریام باید دینمو
بهش ادا کنم .
-تکرار نمیشه دیگه.
دیدگاه ها (۳)

#همسر_اجباری #پارت_صدوهفتادودونه قول میدم. -من کاری به گذشته...

#همسر_اجباری #پارت_صد و هفتاد و چهارمن-برنارد احسان-اسکار. ...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_صد وهفتاد 276 دو ساعت اونجا بدون حرف...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_صد وشصت ونهمدست از لب گرفتن با آریا ...

part4🦋-مامان درش از این طرفه بیا ×باشه-سلام خانم من یه وقت م...

رمان{ برادر ناتنی} پارت ۱۶

part2🦋کودک بی نوا دمی آرام نمی‌گرفت و خونه رو با گریه های سو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط