همسر اجباری پارت صدوهفتادودو
#همسر_اجباری #پارت_صدوهفتادودو
نه قول میدم.
-من کاری به گذشته حال و آینده تو آریا ندارم. اما آنا آریا هم یه مرده. عشق و دوست داشتن جای خودشونو دارن
. اما آریا االن نمیتونه به حرف دلش گوش کنه. نمیتونه پا رو عقلش بزار نمیتونه زندگی خانوادش و احسان و تو رو و
حتی اون دوتا سهام دار دیگه رو به خاطر عشقش به خطر بندازه.
درکش کن .
این چقدر تیز بود.
-آنا ببخشید اینو میگم اما تو وقتی به آریا دل بستی و به عشق ریشه دادی باید فکر این موقع رو هم میکردی که
آریا مال تو نباشه.
دلم هوری ریخت پایین.
-خواهش میکنم توام عاقالنه فکر کن اینا تجارت خوبی ندارن اگه خوب پیش بریم میتونیم دست گیرشون کنیم به
فکر جوونای مردم باش. خودخواه نباش.
-چشم .
-مطمئن باشم.
باسرتایید کردم.
لبخندی زد و گفت .
ممنونم آنا.اولین باری نیست که غیرت یه کرد و میبینم. داشتم بستنی رو تموم میکردم امیر هم سرش تو چندتا
پرونده جلو دستش بود.
-سالم بچه ها خسته نباشین.
برگشتم عسل و دیدم با احسان که داشتن نزدیکمون میشدن.
اومدن نشستن. اونم سفارشاشونو دادن و من بازم یه بستنی دیگه...
نه قول میدم.
-من کاری به گذشته حال و آینده تو آریا ندارم. اما آنا آریا هم یه مرده. عشق و دوست داشتن جای خودشونو دارن
. اما آریا االن نمیتونه به حرف دلش گوش کنه. نمیتونه پا رو عقلش بزار نمیتونه زندگی خانوادش و احسان و تو رو و
حتی اون دوتا سهام دار دیگه رو به خاطر عشقش به خطر بندازه.
درکش کن .
این چقدر تیز بود.
-آنا ببخشید اینو میگم اما تو وقتی به آریا دل بستی و به عشق ریشه دادی باید فکر این موقع رو هم میکردی که
آریا مال تو نباشه.
دلم هوری ریخت پایین.
-خواهش میکنم توام عاقالنه فکر کن اینا تجارت خوبی ندارن اگه خوب پیش بریم میتونیم دست گیرشون کنیم به
فکر جوونای مردم باش. خودخواه نباش.
-چشم .
-مطمئن باشم.
باسرتایید کردم.
لبخندی زد و گفت .
ممنونم آنا.اولین باری نیست که غیرت یه کرد و میبینم. داشتم بستنی رو تموم میکردم امیر هم سرش تو چندتا
پرونده جلو دستش بود.
-سالم بچه ها خسته نباشین.
برگشتم عسل و دیدم با احسان که داشتن نزدیکمون میشدن.
اومدن نشستن. اونم سفارشاشونو دادن و من بازم یه بستنی دیگه...
۶.۵k
۲۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.