Ourlifeagain

#Our_life_again
#ᏢᎪᎡͲ_⁵⁸

-باید بهشون بگیم؟
+به کیا؟؟
-به بچه ها!
+باشه....اگر مشکلی نداری؟!
-نه چه مشکلی.....پس....برگردیم؟
+آره....برگردیم....
سوار ماشین شدیم....
به سوبین زنگ زدم....
-الو سوبین؟
÷بله چیشده؟
-بیایید خوابگاه یونجی اینا!
÷باشه میاییم
-اوکی....
گوشی رو قطع کردم....
-خب خب اینم حل شد....شما جمله بندی هاتو تکمیل کن که ذوق دارم....
+باشه....(خنده)
رسیدیمو دیدیم همه اونجا جمعن....
رفتیم داخل و با خنده سلام کردیم....
-+سلام...
&زهر مار کدوم گوری بودی!؟
+هوشششش....دیگه هی هیچی بهت نمیگم داری پررو میشیا! هرچی باشم بزرگترتم!
&هوفففففف
÷خب چیشده؟ چرا مارا احضار کردید علاحضرت؟
+خب خب
نشستیم روی مبل روبه روی بچه ها!
-خب....ما یه صحبتی داریم باهاتون....
دیدگاه ها (۰)

مگه چش بود؟🥲🥲

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁵⁹-خب ما....+ما.....-+ما قرار میذاریم.....

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁵⁷میخواست از کنارم رد شه که دستشو گرفتم...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁵⁶+ببخشید....نمیخواستم دوباره پیشت گریه...

پارت ۲

پارت ۳۳ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط