اسارت درزندان فرشته!²
اسارتدرزندانفرشته!²
Part TwentyTwe(22)
~
_ آره! من... باید باند پدرتو احیا میکردم ولی تهسونگ منو به عنوان یه دختر جدی نگرفت. منم به عنوان یه پسر اومدم سراغ تو! تو بهتر از اون میتونی باندو احیا کنی... البته اینم بگم شما باهم شکستناپذیر میشید!
_ چرا اصرار داری باند پدرمو احیا کنی؟
سرشو پایین انداخت و گفت: «چون بابام گفته بود!»
_فقط چون بابات گفته بود؟!
حرفمو با سر تایید کرد. خودمو روی اخت خزوندم و بهش نزدیکتر شدم.
_ ولی میدونی چیه؟... تو با این کارت بدجوری اسیرم کردی!
با تعجب بهم نگاه کرد و پرسید: «چطوری اسیرت کردم؟»
_ من یه عقیدهای دارم. بعضی دخترا فرشتن... فرشتهها زندان دارن. زندانها هم زندانی میخوان مگه نه؟!... نکته جالب اینه که بعضی از اونا متوجه نمیشن که یه نفرو به اون زندان میندازن!
منتظر بود حرفمو ادامه بدم. بعد چند لحظه گفتم: «من توی زندان کریستسنا بودم. تو اومدی، منو از اونجا بیرون کشیدی و توی زندان خودت حبس کردی. درم طوری قفل کردی که هیچکس نمیتونه بازش کنه!»
_ به نظر میاد تو دنیای واقعی رو با یه دنیای خیالی درک میکنی!
_ اینطوری باحالتره! نیست؟!
خندههای ظریفی ریزی مهمون لباش شد که قلبمو میفشرد. دلم میخواست تا ابد به اون خندهها نگاه کنم و هیچوقت تموم نشن! جلوی خندههاشو گرفت و با لبخند دندوننما و چشای براق پرسید: «به نظر من تو خیلی بیشتر از این چیزا شبیه همیم؛ چون منم همچین دنیای خیالیای دارم!» متعجب نگاش کردم. ادامه داد: «اگه بخوام تو رو توی اون دنیا توصیف کنم میتونم بگم تو یه بچه جگوار سیاه و سرگردان بودی و من سعی داشتم یادت بدم چطوری شکار کنی!»
_ چی رو شکار کنم؟
_ قدرتو!
*٣ ماه بعد*
_ نمیشه!
کریس عصبی جفت دستاشو روی میز کوبید.
_ اصلا میدونی این یه رابطه بیاله؟!
صدامو پایین نگه داشتم و گفتم: «اون واقعا یه پسر نیست...»
_ تهیونگ تو توهم زدی!
_ باشه... توهمه ولی بزار باهاش باشم...
آهسته پوفی کشید. خشمش سرد شده بود.
_ ٣ساعت فرصت داری بهم اثبات کنی که اون پسر نیست!
پس... پس کریسم به شک افتاده بود! درسته اونم شک داشت! با عجله کل عمارتو دنبالش گشتم.
_ هنری! هنری!
با وجود اینکه دختر بود ولی هنوز میگفت هنری صداش کنم. اسم واقعیش هنوز برای من نهفته بود.
خب دوستان به اطلاع میرسونم دو پارت دیگه فیک تموم میشه
#Crfic
#فیک
#بی_تی_اس
#کیپاپ
#کیپاپر
#کیپاپر_ها_متحد_هستند
#بی_تی_اس_هفت_نفره
#بی_تی_اس_هفت_نفره_و_هفت_نفرهم_میمونه
#kpop
#weloveyongi
Part TwentyTwe(22)
~
_ آره! من... باید باند پدرتو احیا میکردم ولی تهسونگ منو به عنوان یه دختر جدی نگرفت. منم به عنوان یه پسر اومدم سراغ تو! تو بهتر از اون میتونی باندو احیا کنی... البته اینم بگم شما باهم شکستناپذیر میشید!
_ چرا اصرار داری باند پدرمو احیا کنی؟
سرشو پایین انداخت و گفت: «چون بابام گفته بود!»
_فقط چون بابات گفته بود؟!
حرفمو با سر تایید کرد. خودمو روی اخت خزوندم و بهش نزدیکتر شدم.
_ ولی میدونی چیه؟... تو با این کارت بدجوری اسیرم کردی!
با تعجب بهم نگاه کرد و پرسید: «چطوری اسیرت کردم؟»
_ من یه عقیدهای دارم. بعضی دخترا فرشتن... فرشتهها زندان دارن. زندانها هم زندانی میخوان مگه نه؟!... نکته جالب اینه که بعضی از اونا متوجه نمیشن که یه نفرو به اون زندان میندازن!
منتظر بود حرفمو ادامه بدم. بعد چند لحظه گفتم: «من توی زندان کریستسنا بودم. تو اومدی، منو از اونجا بیرون کشیدی و توی زندان خودت حبس کردی. درم طوری قفل کردی که هیچکس نمیتونه بازش کنه!»
_ به نظر میاد تو دنیای واقعی رو با یه دنیای خیالی درک میکنی!
_ اینطوری باحالتره! نیست؟!
خندههای ظریفی ریزی مهمون لباش شد که قلبمو میفشرد. دلم میخواست تا ابد به اون خندهها نگاه کنم و هیچوقت تموم نشن! جلوی خندههاشو گرفت و با لبخند دندوننما و چشای براق پرسید: «به نظر من تو خیلی بیشتر از این چیزا شبیه همیم؛ چون منم همچین دنیای خیالیای دارم!» متعجب نگاش کردم. ادامه داد: «اگه بخوام تو رو توی اون دنیا توصیف کنم میتونم بگم تو یه بچه جگوار سیاه و سرگردان بودی و من سعی داشتم یادت بدم چطوری شکار کنی!»
_ چی رو شکار کنم؟
_ قدرتو!
*٣ ماه بعد*
_ نمیشه!
کریس عصبی جفت دستاشو روی میز کوبید.
_ اصلا میدونی این یه رابطه بیاله؟!
صدامو پایین نگه داشتم و گفتم: «اون واقعا یه پسر نیست...»
_ تهیونگ تو توهم زدی!
_ باشه... توهمه ولی بزار باهاش باشم...
آهسته پوفی کشید. خشمش سرد شده بود.
_ ٣ساعت فرصت داری بهم اثبات کنی که اون پسر نیست!
پس... پس کریسم به شک افتاده بود! درسته اونم شک داشت! با عجله کل عمارتو دنبالش گشتم.
_ هنری! هنری!
با وجود اینکه دختر بود ولی هنوز میگفت هنری صداش کنم. اسم واقعیش هنوز برای من نهفته بود.
خب دوستان به اطلاع میرسونم دو پارت دیگه فیک تموم میشه
#Crfic
#فیک
#بی_تی_اس
#کیپاپ
#کیپاپر
#کیپاپر_ها_متحد_هستند
#بی_تی_اس_هفت_نفره
#بی_تی_اس_هفت_نفره_و_هفت_نفرهم_میمونه
#kpop
#weloveyongi
۱.۴k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.