p
p ..13
خبر نامزدی چوجینگی و ییبو همه جا پیچید برای سلیب اتش و نیانگما هم نامه دعوت فرستادن
لئوو اولش قبول نکرد اما بعدش برای اینکه میدونست تو مهمونی هیچکاری نمیتونن بکن قبول کرد به عنوان نماینده پدرش بره
وقتی شوکای نامه دید پدرش گفت
میخوام لینگ هه بفرستم برای عروسی
شوکای.. اما به عنوان ولیعهد من باید برم
چانگ..نمیخواد لینگ هه میفرستم
شوکای ..اما اینجوری زیر سوال میریم
لینگ هه..خب راستش برادر از این میترسه که من با رفتن به اونجا برای خودم افتخار کسب کنم حالا که اینقد نگرانه بزارید اون بره
شوکای.. اصلا اینطور نیست من بخاطر آبروی کشور گفتم
لینگ هه.. چیه رفتن من به اونجا ابروتونو میبره
چانگ..کافیه دوتاتون میرید
شوکای..چی
چانگ ..دوتا تون میرید اما نبینم دردسر درست کنید
شوکای.. بله
لینگ هه.. نگران من نباشید سعی میکنم درست رفتار کنم
و بلاخره اون مرده اومد و ژان در مورد اینکه ییبو کجا میتونه باشه ازش پرسید
مرده ..تا جایی که میدونم برای یه مراسم چیزی انگار همشون رفتن به آریندل
ژان..مراسم چه مراسمی
مرده.. نمیدونم دقیقا
دلربا ..مهم نیست چه مراسمی هست مهم اینه که اونا سرشون به مراسم گرنه و این باعث میشه ما بتونیم اون پلاک زنجیر بدزدیم
ژان ..اینم مطمعن باش بخاطر مراسم نگهبانان بیشتر شدن
دلربا.. میدونم اما برامون هویت جلع میکنم نگران نباش حالا را بیفت
ژان به همراه دلربا برای پیدا کردن گردنبند راه افتادن به طرف آریندل یا همون مالیشان قبلی
ییبو خیلی ناراحت بود چونکه روزه نامزدی دقیقا روزی بودکه به ژان اعتراف کرده بود
به دسطور پدرش مراسم نامزدیو تو اریندل برگزار کردن چون بزرگ ترا میگن اگه تو پایتخت انالیندا مراسم بگیری هیچ وقت اون دوتا از هم جدا نمیشن
دینگ یوشی..نمیدونستم برای عروسی دل تو دلت نیست
ییبو..چی داری میگی
دینگ یوشی..راس میگم چوجینگی همه جا گفته ییبو خودش لباس های نامزدیو انتخاب کرده اینا
ییبو..این دختره دیوونم کرده عوضی هوففف
و بلخذه دو روز تا نامزدی مونده بود و ژان اینا رسیدن به مرز اریندل خیلی شلوغ بود و راهی نبود که برن برای همین ژان از کالسکه پیاد شد تا ببین چه خبره
اسلاید 2 عکس دلربا
خبر نامزدی چوجینگی و ییبو همه جا پیچید برای سلیب اتش و نیانگما هم نامه دعوت فرستادن
لئوو اولش قبول نکرد اما بعدش برای اینکه میدونست تو مهمونی هیچکاری نمیتونن بکن قبول کرد به عنوان نماینده پدرش بره
وقتی شوکای نامه دید پدرش گفت
میخوام لینگ هه بفرستم برای عروسی
شوکای.. اما به عنوان ولیعهد من باید برم
چانگ..نمیخواد لینگ هه میفرستم
شوکای ..اما اینجوری زیر سوال میریم
لینگ هه..خب راستش برادر از این میترسه که من با رفتن به اونجا برای خودم افتخار کسب کنم حالا که اینقد نگرانه بزارید اون بره
شوکای.. اصلا اینطور نیست من بخاطر آبروی کشور گفتم
لینگ هه.. چیه رفتن من به اونجا ابروتونو میبره
چانگ..کافیه دوتاتون میرید
شوکای..چی
چانگ ..دوتا تون میرید اما نبینم دردسر درست کنید
شوکای.. بله
لینگ هه.. نگران من نباشید سعی میکنم درست رفتار کنم
و بلاخره اون مرده اومد و ژان در مورد اینکه ییبو کجا میتونه باشه ازش پرسید
مرده ..تا جایی که میدونم برای یه مراسم چیزی انگار همشون رفتن به آریندل
ژان..مراسم چه مراسمی
مرده.. نمیدونم دقیقا
دلربا ..مهم نیست چه مراسمی هست مهم اینه که اونا سرشون به مراسم گرنه و این باعث میشه ما بتونیم اون پلاک زنجیر بدزدیم
ژان ..اینم مطمعن باش بخاطر مراسم نگهبانان بیشتر شدن
دلربا.. میدونم اما برامون هویت جلع میکنم نگران نباش حالا را بیفت
ژان به همراه دلربا برای پیدا کردن گردنبند راه افتادن به طرف آریندل یا همون مالیشان قبلی
ییبو خیلی ناراحت بود چونکه روزه نامزدی دقیقا روزی بودکه به ژان اعتراف کرده بود
به دسطور پدرش مراسم نامزدیو تو اریندل برگزار کردن چون بزرگ ترا میگن اگه تو پایتخت انالیندا مراسم بگیری هیچ وقت اون دوتا از هم جدا نمیشن
دینگ یوشی..نمیدونستم برای عروسی دل تو دلت نیست
ییبو..چی داری میگی
دینگ یوشی..راس میگم چوجینگی همه جا گفته ییبو خودش لباس های نامزدیو انتخاب کرده اینا
ییبو..این دختره دیوونم کرده عوضی هوففف
و بلخذه دو روز تا نامزدی مونده بود و ژان اینا رسیدن به مرز اریندل خیلی شلوغ بود و راهی نبود که برن برای همین ژان از کالسکه پیاد شد تا ببین چه خبره
اسلاید 2 عکس دلربا
- ۱.۶k
- ۲۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط