شعلههایعشق

#شعله_های_عشق
#part_17
یه پیرهن جذب یاسی پوشیدم وسطاش خش داشت و بالای سینم رو به نمایش گذاشته بود یه آرایش غلیظ کردم و با تاکسی رفتم به لوکیشن ای که کلارا داده بود رفتم و وارد بار شدم کلارا با لبخند بزرگی بهم خیره شد و لب زد

: عزیزم اومدی؟

بعد اومد کنارم شراب دستش بود و با انگشتش به کسی اشاره کرد ، اون جین بود! راستش رو گفته بود بهم یکیو می‌مالید یکیو میبوسید اشک تو چشمام حلقه زد ولی قورتش دادم کلارا لب زد

: اونجاس ، من برم عشقم

بعد منو تنها گذاشت رفتم دست شویی و داد میزدم و گریه میکردم بعده اینکه کلی گریه کردم ریمل پخش شده بود شستمش و تمدید کردم و رفتم بیرون با چهره ی اعصبانی جین برخوردم با ترس و اشک بهش خیره شده بودم با داد گفت

+ هرزه ی لعنتی میدونستم!

بعد دستمو گرفت و برد توی ماشینش با خودش زمزمه میکرد جلوی عمارتی پیاده شدم که نمیشناختم واردش که شدم خیلی بزرگتر از عمارت قبلی بود دستمو محکم کشید و برد توی حموم آب سرد رو باز کرد و با چهره ی قرمزی بهم خیره شد و گفت

+ برو توش

از ترسم بهش خیره شدم و رفتم تو با شدت سرما به خودم میپیچیدم نه به ظهرش نه به شبش کمربند نازکی برداشت و من رو باهاش زد و سیاهی


" ساعت ۶ صبح فردا به وقت کانادا"


با ریختن آب سردس روم بیدار شدم یه زن با چهره ی وحشتناکی بود لب زد

: پاشو کارتو انجام بده دختر فکر کردی کی هستی؟ تو یه هرزه ی خدمتکار بیش نیستی از جام پاشدم و با اخم بهم به لباس اشاره کرد و گفت

: بپوشش

از ترسم سریع پوشیدم و رفتم پایین با ۳ تا دختر بر خوردم اون ها هم لباس من رو داشتن می‌شنیدم پشت سرم چی میگفتن لقب های بدی بهم میدادن اما یه دختر با لبخند بهم خیره شده بود دستشو دراز کرد و با لبخند گفت

: من لنا هستم ، به حرفاشون گوش نکن و تو؟

آب دهنمو قورت دادم و دستمو دراز کردم و لب زدم

- من جسیکا ام

با لبخند بهم گفت

: کار من و تو مرتب کردن عه هرروز باید آب استخر و بعد زمین اینجارو تمیز کنیم حیاط هم گاهی اوقات بشوریم سرمو به معنی اره تکون دادم و گفت

: شروع کنیم الان

لب زدم

- باشه

" ۱ ماه بعد ساعت ۵ بعد از ظهر به وقت کانادا"

داشتم زمین رو تمیز میکردم که جین با چشمای خونی بهم نزدیک شد و یقمو گرفت و چسبوندم به دیوار با من من و ترس گفتم

- چی شده؟

بهم گفت

+ طلاقت میدم، گمشو از خونم بیرون

اشکام بهم حمله ور شدن یقمو ول کرد و رفتم یه لباس برداشتم و پوشیدم و سریع با گریه رفتم بیرون سوار تاکسی شدم ، در خونه عمو جک رو زدم و با چهره ی لبخند زنان زن عمو کاملیا بر خوردم اشک می‌ریختم زن عمو من رو به آغوش کشید از اونور صدای ادوارد و میکائیل میومد که دارن با دوییدن نزدیکم میشن اشکام بند نمیومد عمو جک از بالا حرف زد

: چیشده؟ چرا همه درور کیو گرفتین ؟
دیدگاه ها (۰)

#شعله_های_عشق #part_17#ادامه‌پارت صدای گرم میکائیل پاسخ داد ...

pov: stile Jessica💜🍇

#شعله_های_عشق #part_16#ادامه‌پارت صدا های پخش و پلایی میومد ...

#شعله_های_عشق #part_16"فردا ساعت ۱۰ صبح به وقت کانادا " #جس...

اولین دیدار

پارت ۸

نفرین شیرین. پارت 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط