P
P2۳💫
&ب..بابا
-{سریع اشکاشو پاک میکنه و میره پیش یوری و زانو میزنه جلوش و دستاشو میگیره}دخترم بیدار شدی
&بابا
-جونم
&گریه کردین؟
-نه عزیزم
&چرا داشتین گریه میکردین
-چیزی نیست خوشگلم
&آخه چرا گریه میکردین
-عزیزم چیز مهمی نیست بیا بریم تو اینجا سرده لباستم نازکه حالت بدتر میشه
{میرن تو}
&بابا تروخدا بگو دیگه
-بشین عزیزم بگم
& نشستم
-یوری
&بله
-من...من... وقتی به کارایی که با تو کردم فکر میکنم میخوام زمین دهن باز کنه من برم توش من...من واقعا خجالت میکشم تو چشمای تو نگاه کنم
&عه بابا اینا دیگه چه حرفایین من که گفتم شمارو بخشیدم
-اوم ببخشی من نمیتونم خودمو ببخشم
&عه بابا کافیه دیگه
-بیین یوری وقتی به این فکر میکنم که تو چطوری چند ماه آهای تنها تو این خونه ی بزرگ میموندی دیوونه میشم چطوری غذا میخورید چطوری میخوابیدی وقتی به اینا فکر میکنم دیوونه میشم
&بابایی جونم مهم الانه نه گذشته اون روز هارو ول کنید
-یعنی تو واقعا منو بخشیدی
&معلومه که بخشیدم
-پس یه بوس به بابایی بده
&{میشینه رو پاهاش و لپشو میبوسه}
-اخ فدای تو بشم من
&خدانکه
-دخترم تو چرا بیدار شدی
&تشنم بود
-آب خوردی؟
&نه
-وایسا بهت آب بدم خوب بیا
&مرسی{گرفت و خورد}
-خوب قشنگم الان وقت چیه
&خواببب
-آفرین بدو برو رو تخت
&چشم{رفت تو تخت و پتو رو کشید رو خودش}
-{دراز کشید رو تخت و یوری رو بغل کرد}بخواب فرشته ی من
&شب بخیر
-شب توم بخیر دخترم
&{میخوابه}
یونگی«خیلی خوشحالم که منو بخشیده و باید برای جبران کنم دیگه نباید بزارم ای تو دلش تموم بخوره با بوسه ی آرومی روی صورت خوشگلش زدم و با بویدن عطر تنش خوابم برد
ادامه دارد...
&ب..بابا
-{سریع اشکاشو پاک میکنه و میره پیش یوری و زانو میزنه جلوش و دستاشو میگیره}دخترم بیدار شدی
&بابا
-جونم
&گریه کردین؟
-نه عزیزم
&چرا داشتین گریه میکردین
-چیزی نیست خوشگلم
&آخه چرا گریه میکردین
-عزیزم چیز مهمی نیست بیا بریم تو اینجا سرده لباستم نازکه حالت بدتر میشه
{میرن تو}
&بابا تروخدا بگو دیگه
-بشین عزیزم بگم
& نشستم
-یوری
&بله
-من...من... وقتی به کارایی که با تو کردم فکر میکنم میخوام زمین دهن باز کنه من برم توش من...من واقعا خجالت میکشم تو چشمای تو نگاه کنم
&عه بابا اینا دیگه چه حرفایین من که گفتم شمارو بخشیدم
-اوم ببخشی من نمیتونم خودمو ببخشم
&عه بابا کافیه دیگه
-بیین یوری وقتی به این فکر میکنم که تو چطوری چند ماه آهای تنها تو این خونه ی بزرگ میموندی دیوونه میشم چطوری غذا میخورید چطوری میخوابیدی وقتی به اینا فکر میکنم دیوونه میشم
&بابایی جونم مهم الانه نه گذشته اون روز هارو ول کنید
-یعنی تو واقعا منو بخشیدی
&معلومه که بخشیدم
-پس یه بوس به بابایی بده
&{میشینه رو پاهاش و لپشو میبوسه}
-اخ فدای تو بشم من
&خدانکه
-دخترم تو چرا بیدار شدی
&تشنم بود
-آب خوردی؟
&نه
-وایسا بهت آب بدم خوب بیا
&مرسی{گرفت و خورد}
-خوب قشنگم الان وقت چیه
&خواببب
-آفرین بدو برو رو تخت
&چشم{رفت تو تخت و پتو رو کشید رو خودش}
-{دراز کشید رو تخت و یوری رو بغل کرد}بخواب فرشته ی من
&شب بخیر
-شب توم بخیر دخترم
&{میخوابه}
یونگی«خیلی خوشحالم که منو بخشیده و باید برای جبران کنم دیگه نباید بزارم ای تو دلش تموم بخوره با بوسه ی آرومی روی صورت خوشگلش زدم و با بویدن عطر تنش خوابم برد
ادامه دارد...
- ۱۳.۸k
- ۱۱ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط