وقتی مافیان و روت اصلحه میکشه
کم شده بود گریه هتم بیشتر شد سریع ات را را بردن اتاق عمل میا ای میگفت بابا مامان خوب میشه اومد بغلم کرد و منم بغلش کردم و تو بغامگریه میکرد که دیدم خوابیده یهو دکتر سریع از اتاق اومد بیرون رفتم سمتش گفتم حال زنم چطوره گفت کم خونی دارن به خون نیاز دارن پرستارا دو تا کیسه تون بردن تو اتاق ات و بهش سرم زدن وجای کبودی ها را پماد زدن و ضدعفونی کردن و جای زخم های عمیق را بخیه زدن میا خوابیده بود تو بغلم منم رفتم سمت اتاق ات رفت پیشش دستش را گرفتم گریه میکردم میگفت غلط کردم برگرد ات لطفا ببخشید گوه توردم من بهت اعتماد نکرده بودم ببخشید من همسر خوبی نیستم من پدر خوبی هم نیستم
یهودستش تکون خورد به دکتر گفتم بیاد دکتر اومد معاینش کرد و گفت بهوش اومده رفتم رو کنار تخت چشماش را باز کرد و منا که دید شروع کرد به گریه کردن وقتی گریه میکرد منم باهاش گریه میکردم گفتم ببخشید من حرف دشمنم را باور کردم غلط کردم منا ببخش گفت میبخشمت فقط لطفااز این به بعد بهم اعتماد کن میا میا کوش کجاست میا رو تخت کنار ات بود میا بیدار بود داشت مارا نگاه میکرد وقتی ات میا را دید میا سریع ات را بغل کرد و میگفت مامان خوبی
ات بعد دو روز خوب شد و با هم یک زندگی عالی را ادانه دادن
ببخشید اگه بد شد
یهودستش تکون خورد به دکتر گفتم بیاد دکتر اومد معاینش کرد و گفت بهوش اومده رفتم رو کنار تخت چشماش را باز کرد و منا که دید شروع کرد به گریه کردن وقتی گریه میکرد منم باهاش گریه میکردم گفتم ببخشید من حرف دشمنم را باور کردم غلط کردم منا ببخش گفت میبخشمت فقط لطفااز این به بعد بهم اعتماد کن میا میا کوش کجاست میا رو تخت کنار ات بود میا بیدار بود داشت مارا نگاه میکرد وقتی ات میا را دید میا سریع ات را بغل کرد و میگفت مامان خوبی
ات بعد دو روز خوب شد و با هم یک زندگی عالی را ادانه دادن
ببخشید اگه بد شد
۱۷.۹k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.