جن گیری ( پارت پانزدهم )
جن گیری ( پارت پانزدهم )
* ویو تهیونگ *
خیلی استرس داشتم!
که بلایی سر ا/ت بیاد!!!
دم در اتاق بودم....دیدم داشت ضربان قلبش میومد پایین....استرسم دوبرابر شد!!!
تهیونگ : (نفس نفس) خدایاااا!
فقط از خدا کمک میخواستم....
* چند ساعت بعد *
دیدم دکتر اومد بیرون....سریع رفتم سمتش!
تهیونگ : چی شد ؟!
دکتر : حالشون بهتره...ولی....ما نمیدونیم که مشکلش چیه!
تهبونگ : منظورتون چیه؟!
دکتر : راستش همه بدنش درست کار میکنه اصلا مشکلی نداره!
تهیونگ : بهوش میاد؟
دکتر : فکر نکنم!
تهیونگ : وایییی....!
دکتر رفت و منم رفتم سمت اتاق....رفتم داخل...
تهیونگ : ا/ت....تو چِت شده؟! چرا بهوش نمیای؟
نشستم کنار ا/ت.....
تهیونگ : من حالتو خوب میکنم....میدونم مشکلت چیه! قبلا هم یه جا دیدمش!
از بیمارستان رفتم بیرون و با ماشین رفتم سمت خونه....رسیدم.
پدرم نبود....
رفتم تو اتاقش و یه کتاب مخصوص درباره ی عنواع جن ها و روح ها داشت....کتاب رو برداشتم و رفتم بیمارستان....
نشسته بودم کنار ا/ت...
داشتم تمام صفحات کتاب رو میگشتم دیگه ساعت نزدیک های ۹ شب بود....اصلا متوجه گذر زمان نشدم!
تهیونگ : چقدر زود گذشت!
یکم به ا/ت خیره شدم....هیچ حرکتی نمیکرد....انگار واقعا روح از جسمش خارج شده بود و بی جون بود!
منم نشستم پیشش و میخواستم تمام شب و پیشش بمونم....
و....بلاخره!
اون صفحه رو پیدا کردم!
تهیونگ : همینه!
تمام علائم ا/ت رو داشت!
به توضیحات صفحه توجه کردم!
فهمیدم که بایه جن سر و کار دارم!
من تاحالا اینکارو نکردم....ولی وقتی پدرم اینکارو میکرد و جن میگرفت میدیدمش....پس یه چیزایی بلد بودم!
بچه ها فردا امتحان دارم و درس ها ریخته روم💔🥲
بخاطر همین ممکنه دیر به دیر پارت بزارم این پارت هم کوتاه بود چون دارم ریاضی حل میکنم....این دفعه شرط میزارم اگر رسوندید پارت بعد رو میزارم:)))
شرطا پارت بعد :
لایک : ۲۶
کامنت : ( هرچقدر دلتون خواست🗿🤝🏻)
* ویو تهیونگ *
خیلی استرس داشتم!
که بلایی سر ا/ت بیاد!!!
دم در اتاق بودم....دیدم داشت ضربان قلبش میومد پایین....استرسم دوبرابر شد!!!
تهیونگ : (نفس نفس) خدایاااا!
فقط از خدا کمک میخواستم....
* چند ساعت بعد *
دیدم دکتر اومد بیرون....سریع رفتم سمتش!
تهیونگ : چی شد ؟!
دکتر : حالشون بهتره...ولی....ما نمیدونیم که مشکلش چیه!
تهبونگ : منظورتون چیه؟!
دکتر : راستش همه بدنش درست کار میکنه اصلا مشکلی نداره!
تهیونگ : بهوش میاد؟
دکتر : فکر نکنم!
تهیونگ : وایییی....!
دکتر رفت و منم رفتم سمت اتاق....رفتم داخل...
تهیونگ : ا/ت....تو چِت شده؟! چرا بهوش نمیای؟
نشستم کنار ا/ت.....
تهیونگ : من حالتو خوب میکنم....میدونم مشکلت چیه! قبلا هم یه جا دیدمش!
از بیمارستان رفتم بیرون و با ماشین رفتم سمت خونه....رسیدم.
پدرم نبود....
رفتم تو اتاقش و یه کتاب مخصوص درباره ی عنواع جن ها و روح ها داشت....کتاب رو برداشتم و رفتم بیمارستان....
نشسته بودم کنار ا/ت...
داشتم تمام صفحات کتاب رو میگشتم دیگه ساعت نزدیک های ۹ شب بود....اصلا متوجه گذر زمان نشدم!
تهیونگ : چقدر زود گذشت!
یکم به ا/ت خیره شدم....هیچ حرکتی نمیکرد....انگار واقعا روح از جسمش خارج شده بود و بی جون بود!
منم نشستم پیشش و میخواستم تمام شب و پیشش بمونم....
و....بلاخره!
اون صفحه رو پیدا کردم!
تهیونگ : همینه!
تمام علائم ا/ت رو داشت!
به توضیحات صفحه توجه کردم!
فهمیدم که بایه جن سر و کار دارم!
من تاحالا اینکارو نکردم....ولی وقتی پدرم اینکارو میکرد و جن میگرفت میدیدمش....پس یه چیزایی بلد بودم!
بچه ها فردا امتحان دارم و درس ها ریخته روم💔🥲
بخاطر همین ممکنه دیر به دیر پارت بزارم این پارت هم کوتاه بود چون دارم ریاضی حل میکنم....این دفعه شرط میزارم اگر رسوندید پارت بعد رو میزارم:)))
شرطا پارت بعد :
لایک : ۲۶
کامنت : ( هرچقدر دلتون خواست🗿🤝🏻)
۲۶.۰k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.