پارت سوم
پارت سوم
جین ویو
ا/ت دردش گرفته بود و هی از درد جیغ میشد
-عشقم چقدر زور دستت زیاده
+خیلی درد دارهههههههه
-همینجوری زور بزن نترس هر چی زودتر بدنیا بیاد خودت راحت میشی
+من تشنمههه(با جیغ)
-اوکی وایسا برم برات آب بیارم عزیزم
+نه پیشم بمون(گریه)
-ولی نمی تونم به سوک جا بگم بیاد اون باید حواسش به بیرون باشه
+باشه.....زود برگرد
-زود میام(:
از اتاق زدم بیرون که صدای جیغ و داد می شنیدم
-اوپاااا روباها اومدن اینجا!
یه دفه در شکست و دسته ای روباه ریختن داخل خونه
من باید از ا/ت محافظت می کردم نباید می ذاشتم برای اون و بچمون اتفاقی بیوفته!
با دندونای تیزم افتادم به جونشون و محکم گازشون می گرفتم سوک جا هم اومد کمکم و با چند تاییشون درگیر شد
-تو برو پیش ا/ت من خودم از پس اینا برمیام!
سوک جا سریع رفت داخل اتاق....
من موندم و این همه روباه....
ا/ت ویو
روباها اومده بودن داخل خونمون و جین باهاشون درگیر شده بود دلم می خواست برم کمکش اما من امشب زایمان داشتم و تازه از یه خرگوش باردار چه چیزی بر میومد؟
همون لحظه در اتاق باز شد یه روباه اومد داخل
+چه شام خوشمزه ای داریم امشب!
-تو کی هستی؟ برو بیرون!
+کسی که قراره امشب شامش بشی
-نه من نمی ذارم!
چاقو رو از زیر تخت برداشتم
جین می گفت تو موقعیت های خطرناک کمکم میکنه
+نه بابا از این کارام بلدی!
-برو بیرون وگرنه قول نمیدم اتفاق خوبی برات بیوفته!
خواست بیاد نزدیکم که یه دفه سوک جا پرید روشو دندوناشو کرد تو گردن روباهه
-از زنداداشِ من فاصله بگیر عوضی!
روباه از روی خودش هلش داد ولی سوک جا کم نیاورد و افتاد و روش و درگیر شدن با هم
-بهت اجازه نمیدم زندگی داداشمو خراب کنی!
+جدا؟ فکر می کنی میتونی جلوی این اتفاقو بگیری؟
یه دفه روباه ضربه بدی به سوک جا زد که پرت شد اونور و سرش محکم خورد به دیوار
-سوک جا! خواهش می کنم بلند شو! الان موقعیت این که بیهوش بشی نیست!
جین ویو
ا/ت دردش گرفته بود و هی از درد جیغ میشد
-عشقم چقدر زور دستت زیاده
+خیلی درد دارهههههههه
-همینجوری زور بزن نترس هر چی زودتر بدنیا بیاد خودت راحت میشی
+من تشنمههه(با جیغ)
-اوکی وایسا برم برات آب بیارم عزیزم
+نه پیشم بمون(گریه)
-ولی نمی تونم به سوک جا بگم بیاد اون باید حواسش به بیرون باشه
+باشه.....زود برگرد
-زود میام(:
از اتاق زدم بیرون که صدای جیغ و داد می شنیدم
-اوپاااا روباها اومدن اینجا!
یه دفه در شکست و دسته ای روباه ریختن داخل خونه
من باید از ا/ت محافظت می کردم نباید می ذاشتم برای اون و بچمون اتفاقی بیوفته!
با دندونای تیزم افتادم به جونشون و محکم گازشون می گرفتم سوک جا هم اومد کمکم و با چند تاییشون درگیر شد
-تو برو پیش ا/ت من خودم از پس اینا برمیام!
سوک جا سریع رفت داخل اتاق....
من موندم و این همه روباه....
ا/ت ویو
روباها اومده بودن داخل خونمون و جین باهاشون درگیر شده بود دلم می خواست برم کمکش اما من امشب زایمان داشتم و تازه از یه خرگوش باردار چه چیزی بر میومد؟
همون لحظه در اتاق باز شد یه روباه اومد داخل
+چه شام خوشمزه ای داریم امشب!
-تو کی هستی؟ برو بیرون!
+کسی که قراره امشب شامش بشی
-نه من نمی ذارم!
چاقو رو از زیر تخت برداشتم
جین می گفت تو موقعیت های خطرناک کمکم میکنه
+نه بابا از این کارام بلدی!
-برو بیرون وگرنه قول نمیدم اتفاق خوبی برات بیوفته!
خواست بیاد نزدیکم که یه دفه سوک جا پرید روشو دندوناشو کرد تو گردن روباهه
-از زنداداشِ من فاصله بگیر عوضی!
روباه از روی خودش هلش داد ولی سوک جا کم نیاورد و افتاد و روش و درگیر شدن با هم
-بهت اجازه نمیدم زندگی داداشمو خراب کنی!
+جدا؟ فکر می کنی میتونی جلوی این اتفاقو بگیری؟
یه دفه روباه ضربه بدی به سوک جا زد که پرت شد اونور و سرش محکم خورد به دیوار
-سوک جا! خواهش می کنم بلند شو! الان موقعیت این که بیهوش بشی نیست!
۲۷.۱k
۳۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.