من و تو(پارت 8)
من و تو(پارت 8)
(فردا صبح)
*خانم کیم... خانم کیم.... بیدار شین... ساعت 12 عه....
+وایییییی.... اینجا هم برای خواب گیر میدین؟ 😑
از سر جام بلند شدم و به سمت دستشویی رفتم... صورتمو شستم و بعد لباسمو عوض کردم.... رفتم تو حال....
+سلام پدر... سلام مادر....
پ ته:صبح بخیر عزیزم...
م ته:صبح بخیر... صبحونه حاضره... برو بخور....
+چشم...
تهیونگ تو حال نبود.... نکنه هنوز خواب بود؟ منو بیدار میکنن اونو نه؟ 😐
به سمت اتاقش رفتم تا بیدارش کنم... ولی وقتی در اتاقش رو باز کردم.. تهیونگ صاف لباسشو در اورد....چشام گرد شد...
+شت... ببخشید(در رو بست)
تعجب کرده بودم.... چه بدن خوبی داشت....
_مگه تو زنم نیستی؟
+نه...
_چی؟
+منظورم ارست...
_هوم.... همو که باید برهنه ببینیم....
+ها😐
و بعد از اتاق بیرون امد.... صورتشو بهم نزدیک کرد....
_نگران نباش..... منم تو رو برهنه میبینم.....
و بعد این حرف رفت.... نگران شدم... نکنه بدون لباس زیر منو ببینه؟
سرمو به چپ و راست تکون دادم تا این فکر از سرم بره بیرون....
(چند ساعت بعد) (سر ناهار)
+مادر جان...
م ته:جانم عزیزم...
+میگم.... من میتونم امروز برم بیرون؟
م ته:کجا؟
+جای یکی از دوستام.....
م ته:پس تهیونگ هم باهات میاد...
+خوب راستش....
_(نگاه خشن)
+باشه😑
از همه تشکر کردم و رفتم تو اتاق.... گوشیم رو برداشتم و به یونا پیام دادم که من میام جای اون... اونم ادرس یه پارکی رو ارسال کرد...
(چند ساعت بعد)
لباسمو پوشیدم و منتظر موندم تا تهیونگ بیاد... (عکس لباس اسلاید سوم )
تهیونگ امد... سوار ماشین شدیم و به سمت یونا رفتیم....
(تو راه رفتن)
_چند وقته با این دوستت دوستی؟
+برای چی میپرسی؟
_همینجوری...
+خیلی وقته... نمیدونم....
_اها باش....
(چند دقیقه بعد)
رسیدیم به اون پارکه.... یکم گشتم و بعد یونا رو دیدم... هر دوتامون دویدیم و همو بقل کردیم....
+دلم برات تنگ شده بود کله خر.....
×هه.... منم....
از هم جدا شدیم....
+چرا امدی سئول؟
×بابام بخاطر کارش امد... من و مامانم هم امدیم....
+اها.....
×عر.... اون تهیونگه؟...
+اهوم...
×بیا بریم جاش...
+نه ولش کن....
×(قیافه ی کیوت)
+اوففففف... باشه...
رفتیم جای ماشین... من با دست زدم به شیشه.... شیشه رو داد پایین...
_بله....
×سلام😐
_سلام.....
×منو یادت نیست؟
_همو جایی دیدیم؟
+با اجازتون یونا عه😑
_عههههههه..... خوبی..
×تازه یادت امد😂
_ارع....
+خوب بریم دیگ؟
×نه....
+چی؟
×یعنی ارع ارع بریم....
+هوم😐
بچه ها بیرون بودم ببخشید..... پارت بعد رو نمیتونم بزارم یه کاری برام پیش امده... امتحان دارم باید برم بخونم.... فردا میزارم...
(فردا صبح)
*خانم کیم... خانم کیم.... بیدار شین... ساعت 12 عه....
+وایییییی.... اینجا هم برای خواب گیر میدین؟ 😑
از سر جام بلند شدم و به سمت دستشویی رفتم... صورتمو شستم و بعد لباسمو عوض کردم.... رفتم تو حال....
+سلام پدر... سلام مادر....
پ ته:صبح بخیر عزیزم...
م ته:صبح بخیر... صبحونه حاضره... برو بخور....
+چشم...
تهیونگ تو حال نبود.... نکنه هنوز خواب بود؟ منو بیدار میکنن اونو نه؟ 😐
به سمت اتاقش رفتم تا بیدارش کنم... ولی وقتی در اتاقش رو باز کردم.. تهیونگ صاف لباسشو در اورد....چشام گرد شد...
+شت... ببخشید(در رو بست)
تعجب کرده بودم.... چه بدن خوبی داشت....
_مگه تو زنم نیستی؟
+نه...
_چی؟
+منظورم ارست...
_هوم.... همو که باید برهنه ببینیم....
+ها😐
و بعد از اتاق بیرون امد.... صورتشو بهم نزدیک کرد....
_نگران نباش..... منم تو رو برهنه میبینم.....
و بعد این حرف رفت.... نگران شدم... نکنه بدون لباس زیر منو ببینه؟
سرمو به چپ و راست تکون دادم تا این فکر از سرم بره بیرون....
(چند ساعت بعد) (سر ناهار)
+مادر جان...
م ته:جانم عزیزم...
+میگم.... من میتونم امروز برم بیرون؟
م ته:کجا؟
+جای یکی از دوستام.....
م ته:پس تهیونگ هم باهات میاد...
+خوب راستش....
_(نگاه خشن)
+باشه😑
از همه تشکر کردم و رفتم تو اتاق.... گوشیم رو برداشتم و به یونا پیام دادم که من میام جای اون... اونم ادرس یه پارکی رو ارسال کرد...
(چند ساعت بعد)
لباسمو پوشیدم و منتظر موندم تا تهیونگ بیاد... (عکس لباس اسلاید سوم )
تهیونگ امد... سوار ماشین شدیم و به سمت یونا رفتیم....
(تو راه رفتن)
_چند وقته با این دوستت دوستی؟
+برای چی میپرسی؟
_همینجوری...
+خیلی وقته... نمیدونم....
_اها باش....
(چند دقیقه بعد)
رسیدیم به اون پارکه.... یکم گشتم و بعد یونا رو دیدم... هر دوتامون دویدیم و همو بقل کردیم....
+دلم برات تنگ شده بود کله خر.....
×هه.... منم....
از هم جدا شدیم....
+چرا امدی سئول؟
×بابام بخاطر کارش امد... من و مامانم هم امدیم....
+اها.....
×عر.... اون تهیونگه؟...
+اهوم...
×بیا بریم جاش...
+نه ولش کن....
×(قیافه ی کیوت)
+اوففففف... باشه...
رفتیم جای ماشین... من با دست زدم به شیشه.... شیشه رو داد پایین...
_بله....
×سلام😐
_سلام.....
×منو یادت نیست؟
_همو جایی دیدیم؟
+با اجازتون یونا عه😑
_عههههههه..... خوبی..
×تازه یادت امد😂
_ارع....
+خوب بریم دیگ؟
×نه....
+چی؟
×یعنی ارع ارع بریم....
+هوم😐
بچه ها بیرون بودم ببخشید..... پارت بعد رو نمیتونم بزارم یه کاری برام پیش امده... امتحان دارم باید برم بخونم.... فردا میزارم...
۵.۹k
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.