My dear criminal P12
My_dear_criminal P12
+ چی...کی داره میمیره من؟چرا خبر ندارم(با خنده)
$چی... چطور؟!
+خب منم مثل تو زرنگم....میدونم ممکنه کی مافیا ها سراغم بیان....تو کیفم خون داشتم وقت داشتی چاقو رو میزدی بهم جونگ کوک جلوتو گرفت و تو نفهمیدی چون دیدی زمین خونیه
$کثافتا
-به این میگن همکاری ....
$برو ببینم(یه لگد به جونگ کوک زد)
-آخ....کجا داری در میری واستا
$فعلا نمیتونم باهاتون حرف بزنم به وقتش بایییی
+آیش.....زنیکه روانی....هییی جونگ کوک خوبی ببینم کف دستتو
+وای من اونو میکشم...حتما خیلی درد داره....اه ...چرا نتونستم جلوشو بگیرم...همیشه تو داری آسیب میبینی....نگا رنگت پرید...ببخشید..به خاطر....
-(جونگ کوک لباشو روی لبای ا.ت گذاشت)(مبارکههه لیلیلیلیلیل)
ویو جونگ کوک:
ا.ت خیلی نگرانم شده بود و هی داشت خود خوری میکرد ....معلوم بود خیلی نگران بود و ترسیده بود نتونستم جلوی خودمو بگیرم ناخودآگاه لبامو روی لباش گذاشتم اونم در اوج ناباوری همراهیم کرد ...وقتی لبهامون رو از هم جدا کردیم با خنده و تعجب بهش نگا کردم
+نری جار بزنی ها....هیچ اتفاقی نیوفتاد...وای چی کار کردم.....حالا ولش دست تو مهم تره بیا بریم خونه
-(با خنده)باشه...ولی نمیخواد خجالت بکشی ها
+یاااا...بس کن....بلند شو بریم...یا هم وایستا اینجا باید یه جعبه کمک های اولیه بود...کجا گذاشتمش....آهان ایناها....بیار جلو دستتو
+چیه...چرا اینجوری نگام میکنی...درد داشتی بگو
-درد که داره...ولی برام سواله اینارو از کجا یاد گرفتی؟
+خب تو بهم گفته بودی که برای یه مافیا لازمه که بدونه چجوری خودشو درمان کنه....منم رفتم یه دوره پزشکی گذروندم...حالا اینارو ول کن بزا زخمتو پانسمان کنم
-آخ...
+کولی بازی در نیار...بیا تموم شد بیا بریم...راستی تنها اومدی
-توقع داشتی با کی بیام؟
+هان...هیچی... بریم
___
-میشه انقد تند نرونی
+نه نمیشه...بیا رسیدیم
-وای سرم داره گیج میره ...آخ
+چته....خوبی؟هوانگ بیا کمک رئیست
∆سلام خانوم...چی شده قربان
-وای تو چت شده چرا مثل دیوونه ها میروندی....سر درد گرفتم
∆بزارید کمکتون کنم...دستتون..
-چیزی نیست خودم میرم هوانگ اون لپ تاپو آوردی
∆بله
-بیارش باید یه چیزیو چک کنم
+چیو میخوای ببینی
-اینجا احساس میکنم رمزی حرف زدم.....اگر اول حرفامو جمع کنم میرسیم به کلمه هون....ولی چرا....چه ربطی داره...
+جونگ کوک الان دیر وقته به نظرم بخواب فردا نگا میکنی
-راست میگی....باشه پس من رفتم...تو چی
+من... یه ذره بعد میخوابم فقط صبح یادت باشه بیای پانسمان دستتو عوض کنم
-باشه....
+کوان رفتش؟(با صدای آرام)
∆بله خانوم(آرام)
+هوففف....بزا ببینم آقای هون چه ربطی به این قضیه داره....بیا کمکم
∆چشم....
(پرش زمانی۲ساعت بعد)
+چرا تو این کوفتی هیچ سر نخی نیست...دیگه اعصابم داره خط خطی میشه
∆خانوم اینو دیدید؟
+چیو؟..اینو؟نه بزن ببینم چیه
+چی وصیت نامه بابای جونگ کوکه....
____
+یعنی ....الان....یعنی آقای هون وقتی از کثافت کاریای جوکیونگ خبر دار شده کشتنش.....و وقتی جونگ کوک فهمیده بابامو به بهونه کشتن من کاری کرده که جونگ کوکو بکشه.....
+ چی...کی داره میمیره من؟چرا خبر ندارم(با خنده)
$چی... چطور؟!
+خب منم مثل تو زرنگم....میدونم ممکنه کی مافیا ها سراغم بیان....تو کیفم خون داشتم وقت داشتی چاقو رو میزدی بهم جونگ کوک جلوتو گرفت و تو نفهمیدی چون دیدی زمین خونیه
$کثافتا
-به این میگن همکاری ....
$برو ببینم(یه لگد به جونگ کوک زد)
-آخ....کجا داری در میری واستا
$فعلا نمیتونم باهاتون حرف بزنم به وقتش بایییی
+آیش.....زنیکه روانی....هییی جونگ کوک خوبی ببینم کف دستتو
+وای من اونو میکشم...حتما خیلی درد داره....اه ...چرا نتونستم جلوشو بگیرم...همیشه تو داری آسیب میبینی....نگا رنگت پرید...ببخشید..به خاطر....
-(جونگ کوک لباشو روی لبای ا.ت گذاشت)(مبارکههه لیلیلیلیلیل)
ویو جونگ کوک:
ا.ت خیلی نگرانم شده بود و هی داشت خود خوری میکرد ....معلوم بود خیلی نگران بود و ترسیده بود نتونستم جلوی خودمو بگیرم ناخودآگاه لبامو روی لباش گذاشتم اونم در اوج ناباوری همراهیم کرد ...وقتی لبهامون رو از هم جدا کردیم با خنده و تعجب بهش نگا کردم
+نری جار بزنی ها....هیچ اتفاقی نیوفتاد...وای چی کار کردم.....حالا ولش دست تو مهم تره بیا بریم خونه
-(با خنده)باشه...ولی نمیخواد خجالت بکشی ها
+یاااا...بس کن....بلند شو بریم...یا هم وایستا اینجا باید یه جعبه کمک های اولیه بود...کجا گذاشتمش....آهان ایناها....بیار جلو دستتو
+چیه...چرا اینجوری نگام میکنی...درد داشتی بگو
-درد که داره...ولی برام سواله اینارو از کجا یاد گرفتی؟
+خب تو بهم گفته بودی که برای یه مافیا لازمه که بدونه چجوری خودشو درمان کنه....منم رفتم یه دوره پزشکی گذروندم...حالا اینارو ول کن بزا زخمتو پانسمان کنم
-آخ...
+کولی بازی در نیار...بیا تموم شد بیا بریم...راستی تنها اومدی
-توقع داشتی با کی بیام؟
+هان...هیچی... بریم
___
-میشه انقد تند نرونی
+نه نمیشه...بیا رسیدیم
-وای سرم داره گیج میره ...آخ
+چته....خوبی؟هوانگ بیا کمک رئیست
∆سلام خانوم...چی شده قربان
-وای تو چت شده چرا مثل دیوونه ها میروندی....سر درد گرفتم
∆بزارید کمکتون کنم...دستتون..
-چیزی نیست خودم میرم هوانگ اون لپ تاپو آوردی
∆بله
-بیارش باید یه چیزیو چک کنم
+چیو میخوای ببینی
-اینجا احساس میکنم رمزی حرف زدم.....اگر اول حرفامو جمع کنم میرسیم به کلمه هون....ولی چرا....چه ربطی داره...
+جونگ کوک الان دیر وقته به نظرم بخواب فردا نگا میکنی
-راست میگی....باشه پس من رفتم...تو چی
+من... یه ذره بعد میخوابم فقط صبح یادت باشه بیای پانسمان دستتو عوض کنم
-باشه....
+کوان رفتش؟(با صدای آرام)
∆بله خانوم(آرام)
+هوففف....بزا ببینم آقای هون چه ربطی به این قضیه داره....بیا کمکم
∆چشم....
(پرش زمانی۲ساعت بعد)
+چرا تو این کوفتی هیچ سر نخی نیست...دیگه اعصابم داره خط خطی میشه
∆خانوم اینو دیدید؟
+چیو؟..اینو؟نه بزن ببینم چیه
+چی وصیت نامه بابای جونگ کوکه....
____
+یعنی ....الان....یعنی آقای هون وقتی از کثافت کاریای جوکیونگ خبر دار شده کشتنش.....و وقتی جونگ کوک فهمیده بابامو به بهونه کشتن من کاری کرده که جونگ کوکو بکشه.....
۱۰.۴k
۲۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.