My dear criminal P13
My_dear_criminal P13
∆مدارک و فیلما اینو نشون میدن....خانوم دیر وقته نمیخواید استراحت کنید
+اگه خسته ای تو برو من کار دارم
∆نه خانوم به خاطر خودتون میگم
+این وسط یه چیزیو نمیفهمم چرا باید بابام با این زنه بریزه رو هم..و مادرمو بکشه....
∆مادرتون توی باند دیگه ای کار میکردن و به پدرتون اطلاع نداده بودن وقتی پدرتون فهمیدن فکر کردن که مادرتون خبر چینی میکنن به خاطر همون کشتنشون
+ منطقیه...ولی تو از کجا میدونی؟
∆فقط حدس زدم
+کارآگاه خوبی میشی
∆من قبلا کارآگاه بودم
+آهان.... خیله خب بگذریم ادامه بده
∆این وسط یه چیزی میلنگه...ببینم شما پدرتون باندشون چجوری بود؟
+واردات صادرات اشیاء زینتی
∆و جوکیونگ؟
+واردات صادرات مواد
+یعنی جوکیونگ از بابای من برای واردات مواد خودش استفاده کرده بعدم جونگ کوک کشتیشونو از بین برده اینم برای انتقام برا اینکه جونگ کوک رو بکشه یه ماجرایی درست میکنه و برای کشتن بابام منو بازیچه ی خودش میکنه...
∆کاملاً درسته
+و من الان متوجه این میشم...
+واییی....خیله خب...برا امروز کافیه...مرسی بابت کمکت برو استراحت کن منم میرم طبقه بالا
∆چشم
___
+چه عجب رفته اتاق خودش خوابیده
+هوففف خدا....
(پرش زمانی فردا صبح)
-سلام...عه چرا هیچ کس نیست
∆سلام قربان
-سلام...ا.ت کو پس...
∆ا.ت؟
-همون لیلیت دیگه
∆اهان ایشون تا نصف شب داشتن در مورد اتفاقای گذشته تحقیق میکردن
-حالا چیزیم دستگیرش شد
∆بله(شروع کرد به تعریف کردن)
-چی......وای شیطان جلو این موجود تعظیم میکنه
+چرا انقد دهن لقی
-عه علیک سلام
+سلام...خودم میخواستم به جونگ کوک بگم
∆ببخشید نمیدونستم باید بهم میگفتید
+ حالا اینا مهم نیس...الان بگو چی کار کنیم ؟
-فعلا هیچی...راستی دستم
+آهان خوب شد یادم انداختی هوانگ از تو کابینت اون جعبه کمک اولیه رو بده
∆بفرمایید
+مرسی...بیا بشین ....چرا انقد زیاد خونریزی کرده....باید آنتی بیوتیک بزنی به زخمت و قرصشو بخوری ....تحمل میکنی آمپولشو بزنم به دستت یا بی حسی بزنم؟
-چرا انقد نگران منی
+چون همیشه بی فکر عمل میکنی...هان ...چیز منظورم خب کار دستمون میدی اگه حواسم بهت نباشه...اصلا تو چی کار داری...
-خیله خب ....نمیخواد فقط زود تموم کن کلی کار دارم
+چی کار داری
-یه سر باید برم شرکت
∆قربان شرکتو تعطیل کردیم
-چرا اونوقت
∆بیشتر کارکنا تهدید میشدن برای اینکه اتفاقی نیوفته شرکتو تعطیل کردیم
-چرا بدون مشورت من این کارو کردی هان؟(با داد)
-آخ....
+ببخشید...تموم شد...
+هوانگ جونگکوک راست میگه با این کارت جوکیونگو به خواستش رسوندی
∆ببخشید حواسم نبود
-من نمیفهمم تو چجور کارآگاهی بودی
+جونگ کوک بس کن...دیشب تا دیر وقت با من بود داشتیم دنبال مدارک میگشتیم...اونم حق داره یه بار اشتباه کنه
-حیف که ا.ت اینجاس وگرنه خودت میدونی چه بلایی سرت میاوردم
+جونگ کوک....بس کن بیا بریم
∆مدارک و فیلما اینو نشون میدن....خانوم دیر وقته نمیخواید استراحت کنید
+اگه خسته ای تو برو من کار دارم
∆نه خانوم به خاطر خودتون میگم
+این وسط یه چیزیو نمیفهمم چرا باید بابام با این زنه بریزه رو هم..و مادرمو بکشه....
∆مادرتون توی باند دیگه ای کار میکردن و به پدرتون اطلاع نداده بودن وقتی پدرتون فهمیدن فکر کردن که مادرتون خبر چینی میکنن به خاطر همون کشتنشون
+ منطقیه...ولی تو از کجا میدونی؟
∆فقط حدس زدم
+کارآگاه خوبی میشی
∆من قبلا کارآگاه بودم
+آهان.... خیله خب بگذریم ادامه بده
∆این وسط یه چیزی میلنگه...ببینم شما پدرتون باندشون چجوری بود؟
+واردات صادرات اشیاء زینتی
∆و جوکیونگ؟
+واردات صادرات مواد
+یعنی جوکیونگ از بابای من برای واردات مواد خودش استفاده کرده بعدم جونگ کوک کشتیشونو از بین برده اینم برای انتقام برا اینکه جونگ کوک رو بکشه یه ماجرایی درست میکنه و برای کشتن بابام منو بازیچه ی خودش میکنه...
∆کاملاً درسته
+و من الان متوجه این میشم...
+واییی....خیله خب...برا امروز کافیه...مرسی بابت کمکت برو استراحت کن منم میرم طبقه بالا
∆چشم
___
+چه عجب رفته اتاق خودش خوابیده
+هوففف خدا....
(پرش زمانی فردا صبح)
-سلام...عه چرا هیچ کس نیست
∆سلام قربان
-سلام...ا.ت کو پس...
∆ا.ت؟
-همون لیلیت دیگه
∆اهان ایشون تا نصف شب داشتن در مورد اتفاقای گذشته تحقیق میکردن
-حالا چیزیم دستگیرش شد
∆بله(شروع کرد به تعریف کردن)
-چی......وای شیطان جلو این موجود تعظیم میکنه
+چرا انقد دهن لقی
-عه علیک سلام
+سلام...خودم میخواستم به جونگ کوک بگم
∆ببخشید نمیدونستم باید بهم میگفتید
+ حالا اینا مهم نیس...الان بگو چی کار کنیم ؟
-فعلا هیچی...راستی دستم
+آهان خوب شد یادم انداختی هوانگ از تو کابینت اون جعبه کمک اولیه رو بده
∆بفرمایید
+مرسی...بیا بشین ....چرا انقد زیاد خونریزی کرده....باید آنتی بیوتیک بزنی به زخمت و قرصشو بخوری ....تحمل میکنی آمپولشو بزنم به دستت یا بی حسی بزنم؟
-چرا انقد نگران منی
+چون همیشه بی فکر عمل میکنی...هان ...چیز منظورم خب کار دستمون میدی اگه حواسم بهت نباشه...اصلا تو چی کار داری...
-خیله خب ....نمیخواد فقط زود تموم کن کلی کار دارم
+چی کار داری
-یه سر باید برم شرکت
∆قربان شرکتو تعطیل کردیم
-چرا اونوقت
∆بیشتر کارکنا تهدید میشدن برای اینکه اتفاقی نیوفته شرکتو تعطیل کردیم
-چرا بدون مشورت من این کارو کردی هان؟(با داد)
-آخ....
+ببخشید...تموم شد...
+هوانگ جونگکوک راست میگه با این کارت جوکیونگو به خواستش رسوندی
∆ببخشید حواسم نبود
-من نمیفهمم تو چجور کارآگاهی بودی
+جونگ کوک بس کن...دیشب تا دیر وقت با من بود داشتیم دنبال مدارک میگشتیم...اونم حق داره یه بار اشتباه کنه
-حیف که ا.ت اینجاس وگرنه خودت میدونی چه بلایی سرت میاوردم
+جونگ کوک....بس کن بیا بریم
۱۰.۲k
۲۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.