p21
ویو کوک
-تندتر دیگههه
نامجون:جونگکوک آروم باش الان میرسیم چرا اینجوری میکنی؟
-حس خوبی ندارم فقط
نامجون:باشه باشه فقط آروم باش
-آرومم
رسیدیم سریع پیاده شدم
رفتم تو تیمارستان
-هاناااا،هاناااااکجایییی؟
ویو هانا
دستشو چنگ میگرفتم ولی فایده ای نداشت داشتم خفه میشدم
+و..ولم..کن
»بمیررررر تو باید بمیرییییی
یهو یه صدای آشنا به گوشم خورد
-هانااا
+ج..جون..گ..کوک...؟
«چی میگییی احمققق
یهو در با شدت باز شد جونگکوک بود خداروشکر
«برو گمشوو بیرون
جونگکوک اومد با یه دستش یقه اون عوضیو گرفتو پرت کرد گوشه زیر زمین
«اَهه
+(نفس نفس)
-خوبی؟نفست خوبه؟
+(نفس نفس)ا...آره
آدمای جونگکوک جانگ سونگ تاکو بردن
+کجا بردینش؟
-باید ادب شه
+نه اون مریضه کاراش دسته خودش نیست
-نه عزیزم
+بهشون بگو بیارنششش
-باشه آروم باش،،ویلیامممم؟
#بله قربانن؟
-ببرینش یه تیمارستان دیگه
#چشم
-پاشو
بلند شدم با جونگکوک رفتیم سوار ماشینش شدیم
+چرا گوشیتو جواب ندادی؟
-تندتر دیگههه
نامجون:جونگکوک آروم باش الان میرسیم چرا اینجوری میکنی؟
-حس خوبی ندارم فقط
نامجون:باشه باشه فقط آروم باش
-آرومم
رسیدیم سریع پیاده شدم
رفتم تو تیمارستان
-هاناااا،هاناااااکجایییی؟
ویو هانا
دستشو چنگ میگرفتم ولی فایده ای نداشت داشتم خفه میشدم
+و..ولم..کن
»بمیررررر تو باید بمیرییییی
یهو یه صدای آشنا به گوشم خورد
-هانااا
+ج..جون..گ..کوک...؟
«چی میگییی احمققق
یهو در با شدت باز شد جونگکوک بود خداروشکر
«برو گمشوو بیرون
جونگکوک اومد با یه دستش یقه اون عوضیو گرفتو پرت کرد گوشه زیر زمین
«اَهه
+(نفس نفس)
-خوبی؟نفست خوبه؟
+(نفس نفس)ا...آره
آدمای جونگکوک جانگ سونگ تاکو بردن
+کجا بردینش؟
-باید ادب شه
+نه اون مریضه کاراش دسته خودش نیست
-نه عزیزم
+بهشون بگو بیارنششش
-باشه آروم باش،،ویلیامممم؟
#بله قربانن؟
-ببرینش یه تیمارستان دیگه
#چشم
-پاشو
بلند شدم با جونگکوک رفتیم سوار ماشینش شدیم
+چرا گوشیتو جواب ندادی؟
۹۴۴
۲۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.