طاها
#طاها
عصبی داشتم نگاش میکردم که لباسایی که چپونده بود تو چمدونو گرفت سمتمو گفت :خوب عزیزم منو با خدافظی خودت خوشحال کن،راستی خواستی بری درم پشت سرت ببند...
عصبی چمدونو پرت کردم رو تختو گفتم: چی میگی تو اینجا این اتاق ماله منه اونی که باید بره تویی نه من...
لبخند حرص درآوری بهم میزند وبه سمتم میاد با چشایی که هر لحظه ممکنه توشون غرق بشم تو چشام زل میزنه و میگه:حالا دیگه ماله من تو میتونی بری اتاق کناری ،اووم سخته برات لباساتو ببری عیبی نداره عزیزم خودم برات میبرم .....
چمدونمو از رو تخت ور میداره واز اتاق میزنه بیرون هر چی توش رو از بالای پله ها پرت میکنه تو پذیرایی با حرص دستی تو موهام میکشم بازوشو توی دستم میگیرم میگم :چته تو دختر؟هاااا منو سگ نکن رها وگرنه بد میبینی....
_مثلا میخوای چیکار کنی ها!!من هر کاری دلم بخواد میکنم الانم تا دودقیقه دیگه هر چی تو اتاق داری جمع میکنی وگرنه همرو از پنجره پرت میکنم پایین ....
دستشو از دستم بیرون میکشه وبه سمت اتاق میره عصبانی میخوام بهش چیزی بگم که چشم به گلدون کنارش که نازی براش خریده میفته گلدونو توی دستم میگیرم وبالحن حرص در آوردی میگم :رها جوننن با هدیه نازی جونت خدافظی کن ...
_هعی به اون دست نزن بزارش زمین بخدا خفه ات میکنم طاها....
گلدونو با سه شماره از دستم رهاش میکنم که چند تیکه میشه باحرص میگه :خودم خفه ات میکنم عوضی ،بعد دستشو به سمت کتابهای نت موسیقیم می بره ویکی یکی پرتشون میکنم سمتم جاخالی میدم ولی یکیش میخوره تو سرم ،دستمو میزارم رو سرم وبا حرص به سمتش میرم که میخواد فرار کنه ولی پاش گیره میکنه لبه فرش وپرت میشه روتخت به سمتش میرم وبا بالشت میزنم تو سرش ومیگم:اینجا اتاق منه جاخوش نکن خانوم .....
بلند میشه بالیشتی بر میداره ومیزنه تودسرمو میگه :نخیرم ماله منه
آنقدر اون میگه من میزنم توسرش آنقدر من میگم اون میزنه توسرم که دوتایمون خسته وبیحال کنارهم روی تخت میفتیم ،بهش خیره میشم که میبینم چشاش بسته اس ولی بازم زیر لب میگه :ماله منه....
لبخندی از لجبازیش به روی لبم میاد ولی چند مین بعد جاشو بغض میگیره وتو چشام اشک جمع شد دستمو سمت موهاش می برم ونوازششون کردمو گفتم :کاش هیچوقت اون تو نبودی......:)
عصبی داشتم نگاش میکردم که لباسایی که چپونده بود تو چمدونو گرفت سمتمو گفت :خوب عزیزم منو با خدافظی خودت خوشحال کن،راستی خواستی بری درم پشت سرت ببند...
عصبی چمدونو پرت کردم رو تختو گفتم: چی میگی تو اینجا این اتاق ماله منه اونی که باید بره تویی نه من...
لبخند حرص درآوری بهم میزند وبه سمتم میاد با چشایی که هر لحظه ممکنه توشون غرق بشم تو چشام زل میزنه و میگه:حالا دیگه ماله من تو میتونی بری اتاق کناری ،اووم سخته برات لباساتو ببری عیبی نداره عزیزم خودم برات میبرم .....
چمدونمو از رو تخت ور میداره واز اتاق میزنه بیرون هر چی توش رو از بالای پله ها پرت میکنه تو پذیرایی با حرص دستی تو موهام میکشم بازوشو توی دستم میگیرم میگم :چته تو دختر؟هاااا منو سگ نکن رها وگرنه بد میبینی....
_مثلا میخوای چیکار کنی ها!!من هر کاری دلم بخواد میکنم الانم تا دودقیقه دیگه هر چی تو اتاق داری جمع میکنی وگرنه همرو از پنجره پرت میکنم پایین ....
دستشو از دستم بیرون میکشه وبه سمت اتاق میره عصبانی میخوام بهش چیزی بگم که چشم به گلدون کنارش که نازی براش خریده میفته گلدونو توی دستم میگیرم وبالحن حرص در آوردی میگم :رها جوننن با هدیه نازی جونت خدافظی کن ...
_هعی به اون دست نزن بزارش زمین بخدا خفه ات میکنم طاها....
گلدونو با سه شماره از دستم رهاش میکنم که چند تیکه میشه باحرص میگه :خودم خفه ات میکنم عوضی ،بعد دستشو به سمت کتابهای نت موسیقیم می بره ویکی یکی پرتشون میکنم سمتم جاخالی میدم ولی یکیش میخوره تو سرم ،دستمو میزارم رو سرم وبا حرص به سمتش میرم که میخواد فرار کنه ولی پاش گیره میکنه لبه فرش وپرت میشه روتخت به سمتش میرم وبا بالشت میزنم تو سرش ومیگم:اینجا اتاق منه جاخوش نکن خانوم .....
بلند میشه بالیشتی بر میداره ومیزنه تودسرمو میگه :نخیرم ماله منه
آنقدر اون میگه من میزنم توسرش آنقدر من میگم اون میزنه توسرم که دوتایمون خسته وبیحال کنارهم روی تخت میفتیم ،بهش خیره میشم که میبینم چشاش بسته اس ولی بازم زیر لب میگه :ماله منه....
لبخندی از لجبازیش به روی لبم میاد ولی چند مین بعد جاشو بغض میگیره وتو چشام اشک جمع شد دستمو سمت موهاش می برم ونوازششون کردمو گفتم :کاش هیچوقت اون تو نبودی......:)
۲۷.۳k
۱۸ بهمن ۱۳۹۹