طاها
#طاها
اخم غلیظی روی پیشونیم نشست همینطورداشتم نگاش میکردم که پوزخندی بهم زد وکنار سهیل امیر نشست ،امیربا لبخند چندشی نگاهی به بدن سفیدش کردوگفت:داداش نگفته بود یه خوبشو خودت تو خونه داری.....
برزخ به رها زل زدم ویسکیمو سر کشیدم وسعی کردم آروم باشم نباید از خودم ضعف نشون میدادم
نباید رها برام مهم میبود ،که یهو با چیزی که دیدم لیوان توی دستمو آنقدر فشار دادم که شکست ....
دستشو روی بازو رها گذاشته بود ولباشو میبوسید ....
عصبی به سمتشون رفتم بازوی رها رو توی دستم گرفتمو عربده زدم :گمشین همتون بیرون همین الان......
امیر خواست چیزی بگه که داد زدم :خفه شو ...خفه گمشو بیرون تا نزدم لهت کنم ،از خونه زدن بیرون ،نگاهی به رها کردم که دیدم بیخیال داره به درو دیوار نگاه میکنه ،دستشو کشیدم وبردمش تواتاق ،اونقدر مست بودم که هوش از سرم پریده بود ،درو پشت سرم بستم چسبوندمش به دیوار وفکشو توی دستم گرفتمو دادزدم: کی گفت از اتاقت بیای بیرون هاااا! این چیه تنت کردی یه تیکه پارچه ،کدوم دستتوگرفت بوددددد!یکی از بازو هاشو توی دستم گرفتم وبا تمام توانم فشارش دادم گفتم :این بود نه !!!چیزی نگفت که عصبی تر از قبل گفتم:میگم این بود ...
اونقدر فشارش دادم که رد انگشام روبازوش افتاد،شصتمو روی لباش کشیدمو گفتم :به چه حقی گذاشتی ببوست؟؟؟
با لجبازی دستمو پس زدوگفت :به تو مربوط نیست !!!میفهمی به توهیچ ربطی ندارد چیکار کردم خودت گفتی فقط روی کاغذ از این به بعد شوهرمی پس من هر کاری دلم بخواد با هر کی دوست داشته باشم میکنم!!
عصبی دستی تو موهام کشیدم مشتی به دیوار کنار صورتش زدمو با پوزخند گفتم:پس توام مثل بابات یه حرومی که هرز میپری !!!باشه پس هرز بپر ولی حالا که میخوای هرز بپری چرا واسه طاها نپری بعدم لبامو محکم رو لباش گذاشتم ووحشیانه لب پایینشو خوردم.....
محکم به سینه ام مشت میزد که دستاشو بالای سرش قفل کردم.....
اخم غلیظی روی پیشونیم نشست همینطورداشتم نگاش میکردم که پوزخندی بهم زد وکنار سهیل امیر نشست ،امیربا لبخند چندشی نگاهی به بدن سفیدش کردوگفت:داداش نگفته بود یه خوبشو خودت تو خونه داری.....
برزخ به رها زل زدم ویسکیمو سر کشیدم وسعی کردم آروم باشم نباید از خودم ضعف نشون میدادم
نباید رها برام مهم میبود ،که یهو با چیزی که دیدم لیوان توی دستمو آنقدر فشار دادم که شکست ....
دستشو روی بازو رها گذاشته بود ولباشو میبوسید ....
عصبی به سمتشون رفتم بازوی رها رو توی دستم گرفتمو عربده زدم :گمشین همتون بیرون همین الان......
امیر خواست چیزی بگه که داد زدم :خفه شو ...خفه گمشو بیرون تا نزدم لهت کنم ،از خونه زدن بیرون ،نگاهی به رها کردم که دیدم بیخیال داره به درو دیوار نگاه میکنه ،دستشو کشیدم وبردمش تواتاق ،اونقدر مست بودم که هوش از سرم پریده بود ،درو پشت سرم بستم چسبوندمش به دیوار وفکشو توی دستم گرفتمو دادزدم: کی گفت از اتاقت بیای بیرون هاااا! این چیه تنت کردی یه تیکه پارچه ،کدوم دستتوگرفت بوددددد!یکی از بازو هاشو توی دستم گرفتم وبا تمام توانم فشارش دادم گفتم :این بود نه !!!چیزی نگفت که عصبی تر از قبل گفتم:میگم این بود ...
اونقدر فشارش دادم که رد انگشام روبازوش افتاد،شصتمو روی لباش کشیدمو گفتم :به چه حقی گذاشتی ببوست؟؟؟
با لجبازی دستمو پس زدوگفت :به تو مربوط نیست !!!میفهمی به توهیچ ربطی ندارد چیکار کردم خودت گفتی فقط روی کاغذ از این به بعد شوهرمی پس من هر کاری دلم بخواد با هر کی دوست داشته باشم میکنم!!
عصبی دستی تو موهام کشیدم مشتی به دیوار کنار صورتش زدمو با پوزخند گفتم:پس توام مثل بابات یه حرومی که هرز میپری !!!باشه پس هرز بپر ولی حالا که میخوای هرز بپری چرا واسه طاها نپری بعدم لبامو محکم رو لباش گذاشتم ووحشیانه لب پایینشو خوردم.....
محکم به سینه ام مشت میزد که دستاشو بالای سرش قفل کردم.....
۲۳.۵k
۱۴ بهمن ۱۳۹۹