***********
***********
2سال بعد
*********
شمع دوسالگیشو باوسواس تمام روی کیک گذاشتم....کبریت رو زدمو شمع و روشن کردم....بااحتیاط کیکو برداشتم گذاشتم روی میز....
رفتم توی آشپزخونه ی کوچولوم....خوب..ذرت هاو پفکاو چیسا...عالیه...خمیرهای پیراشکی که توی روغن خالی خالی سرخ کرده بودمو با آویشنو نمک و پوره ی فلفل مخلوط کرده بودمو برداشتمو کنارکیکا گذاشتم...اخ..اگراین ناخونک اختراع نمیشد من میمردم..آخه داغ داغ میچسبه... برگشتم آشپزخونه تا چیپسارو بذارمو پفکارو که مریم دادزد...
مریم_بابا این باران منو کشت...بیایم؟!
من+صبرکن...
وسایلاو کلاه بوقیارو اماده کردم...دستگاهی که مریم خریده بودو روشن کردم..آهنگ های تولدی که براش دانلودکرده بودمو پخش کردم...
مریمو باران ازتوی اتاق آخری بیرون اومدن...باران پرید بغلم....
من_مامانو بوچ نمیکنی!
بارن+ابل توبوچ من!!!.
خندیدمو لپشو بوس کردم...
محکم گونه امو بوس کرد..
من_ببینم...خاله مریم موهاتو بافت؟!
باران+خاله بافت.!!
مریم+نگرانشم بهار...دوسالش شد مث تلگراف حرف میزنه...نقطه خط..نقطه خط...
باران+بورو بابا....تورشیده!!!
من_ترشیده مامان...ترشیده...!!
مریم دستاشو روبه آسمون بلند کرد. .
مریم+ای خدا...خودت شاهدی..به جایه اینکه این وروجکو بزنه دعواکنه..تازه بهش شیوه ی صحیح بیانشو یادمیده...ای الله...خودت میبینیا...
من_تاتوباشی...باران منو مسخره نکنی...
مریم+باران خاله برو شمعتو فوت کن...که شمعه تموم شد!!
باران+توخودت کیک دوش...چیرا دیوق؟!
من_راست میگه دخترم..توخودت کیک دوست داری چرا بهانه ی شمعومیاری..
باران به سمت کیک رفتو بدون اینکه صبرکنه یک دوسه بگیم شمعو فوت کرد..براش دست زدیمو پرید بغلم...
بوسش کردمو به کلکل های خودشو مریم میخندیدم...
باران_تبلدت بیرات کادو نیمیخرم..جورابم کادوعه؟!
من+راست میگه خسیس...اینم شد کادو...
مریم_نه...میبرمت بازارخرید کنی...
باران+نوموخوام...مامانی هم بیاد..مثل قبل...
توی این مدت جسارت بیرون رفتن پیداکرده بودم....باباران میرفتم خرید...
من_باشه...
مثل مغولاحمله ورشدیم به سمت کیک...باران که ماشالله مدل خوردنش به من رفته بود...باشعار. .تادست هست...قاشق وچنگال چرا؟!
باران مشتشو پرمیکردازکیکو میذاشت توی دهنش...دورتادوردهن که چه عرض کنم...تمام بدنشو کثیف کرده بود...
مریم_ذلیل نشی بچه...همین دیشب این لباسارو خریدم!!
من+چیکاربچم داری...مامانی...اصلا همشو کثیف کن....
سرلج مریم تکه ای ازکیک توی بشقابشو بادست برداشتو با بدجنسی خاصی روی پیرهنش مالید...
مریم داشت جوش میاورد....
باران_مامان؟!
من+جانم؟!
باران_این میریم..خیلی حسود
مریم+ذلیل مرده....مریم..نه میریم...
من_عه...مگه توهمسنشی...ول کن دیگه مریم...
جشن اون شب هم باخوبی تموم شد..سراغ دفترم رفتم...باران توی تخت داشت بااسباب بازیاش بازی میکرد...این دومین جشن تولدم بدون اونه....
2سال و 9ماه....
دفترمو بازکردم....
دومین جشن تولد باران هم تمام شد...امسال کمی بهترحرف میزند....نمیدانی رنگ چشمانش چقدرشبیه چشمان من است....باران مرهمی برای دل خسته و عاشق من است...تنهایی هم خوب است و بد....خوب ازنشنیدن سرکوفت های تو...وبدازدردفراق تو...باران امدو دل سنگم جوانه زد...باران امدو به زیردریای محبتش عشقم را درسینه پنهان کرده ام...این روزهابرای باران هم که شده سعی میکنم خوشحال باشم...حتی به ظاهر...نمیدانم..چرا ولی وقتی چشمانم راترمیابد هراداوهرچه میداند رابه کارمیگیردو لبخند برلبم مینشاند....به لطف سیما اعجاز...بالاخره سرپرستیه باران را به عهده گرفتم....اودیگردخترخود من است...شاید باورتان نشود...امروزبرای اولین بارازپدرش پرسید....چه میگفتم؟!
مثل هردروغ احمقانه ای دست وپایم لرزید...چه میگفتم...بابامسافرت است....
درعجبم که چگونه باورکرده...دروغی هم نگفتم...پندارمسافرقلبم بود...ماندنی نبود...ولی هنوزهم جایش رابرایش تمیزمیکنم...هرروز قلبم راآذین میبندم..تا یک روز اگربرگردد...هه...زهی خیال خام!!!
باصدای باران دفترمو بستم...
باران_مامان؟
من+ها؟!
بران_فیردا..بازار...بامریم!؟
بچم هنوزحرف زدن مشکلش بود....حرفاشو باآهنگ و ایماو اشاره به زبون میاره....
من+چشم...
موسیقی ته تنهایی میثم ابراهیمی رو پخش کردم....
باران هم مثل من باهاش همخونی میکرد
خودم باخودم آشتی میکنم..
خودم باخودم هی بهم میزنم
..من انقدرتنهاشدم بعد تو
..که باسایه ام اینجا قدم میزنم
..بدونه بهونه بدون دلیل...برای خودم.عطرو گل میخرم.... مث ادمایی که دیوونه ان...صدات میکنم...اسمتو میبرم...
ته تنهایی همینجاست که میگن....این همون آخردنیاست که میگن...ته تنهایی همینجاست که میگن..این همون آخردنیاست که میگن....
خودم باخودم زندگی میکنم..خودم میگمو هی خودم میشنوم دلم خیلی ازدست دنیا پره صدای تورو دیگه کم میشنوم...خودم
2سال بعد
*********
شمع دوسالگیشو باوسواس تمام روی کیک گذاشتم....کبریت رو زدمو شمع و روشن کردم....بااحتیاط کیکو برداشتم گذاشتم روی میز....
رفتم توی آشپزخونه ی کوچولوم....خوب..ذرت هاو پفکاو چیسا...عالیه...خمیرهای پیراشکی که توی روغن خالی خالی سرخ کرده بودمو با آویشنو نمک و پوره ی فلفل مخلوط کرده بودمو برداشتمو کنارکیکا گذاشتم...اخ..اگراین ناخونک اختراع نمیشد من میمردم..آخه داغ داغ میچسبه... برگشتم آشپزخونه تا چیپسارو بذارمو پفکارو که مریم دادزد...
مریم_بابا این باران منو کشت...بیایم؟!
من+صبرکن...
وسایلاو کلاه بوقیارو اماده کردم...دستگاهی که مریم خریده بودو روشن کردم..آهنگ های تولدی که براش دانلودکرده بودمو پخش کردم...
مریمو باران ازتوی اتاق آخری بیرون اومدن...باران پرید بغلم....
من_مامانو بوچ نمیکنی!
بارن+ابل توبوچ من!!!.
خندیدمو لپشو بوس کردم...
محکم گونه امو بوس کرد..
من_ببینم...خاله مریم موهاتو بافت؟!
باران+خاله بافت.!!
مریم+نگرانشم بهار...دوسالش شد مث تلگراف حرف میزنه...نقطه خط..نقطه خط...
باران+بورو بابا....تورشیده!!!
من_ترشیده مامان...ترشیده...!!
مریم دستاشو روبه آسمون بلند کرد. .
مریم+ای خدا...خودت شاهدی..به جایه اینکه این وروجکو بزنه دعواکنه..تازه بهش شیوه ی صحیح بیانشو یادمیده...ای الله...خودت میبینیا...
من_تاتوباشی...باران منو مسخره نکنی...
مریم+باران خاله برو شمعتو فوت کن...که شمعه تموم شد!!
باران+توخودت کیک دوش...چیرا دیوق؟!
من_راست میگه دخترم..توخودت کیک دوست داری چرا بهانه ی شمعومیاری..
باران به سمت کیک رفتو بدون اینکه صبرکنه یک دوسه بگیم شمعو فوت کرد..براش دست زدیمو پرید بغلم...
بوسش کردمو به کلکل های خودشو مریم میخندیدم...
باران_تبلدت بیرات کادو نیمیخرم..جورابم کادوعه؟!
من+راست میگه خسیس...اینم شد کادو...
مریم_نه...میبرمت بازارخرید کنی...
باران+نوموخوام...مامانی هم بیاد..مثل قبل...
توی این مدت جسارت بیرون رفتن پیداکرده بودم....باباران میرفتم خرید...
من_باشه...
مثل مغولاحمله ورشدیم به سمت کیک...باران که ماشالله مدل خوردنش به من رفته بود...باشعار. .تادست هست...قاشق وچنگال چرا؟!
باران مشتشو پرمیکردازکیکو میذاشت توی دهنش...دورتادوردهن که چه عرض کنم...تمام بدنشو کثیف کرده بود...
مریم_ذلیل نشی بچه...همین دیشب این لباسارو خریدم!!
من+چیکاربچم داری...مامانی...اصلا همشو کثیف کن....
سرلج مریم تکه ای ازکیک توی بشقابشو بادست برداشتو با بدجنسی خاصی روی پیرهنش مالید...
مریم داشت جوش میاورد....
باران_مامان؟!
من+جانم؟!
باران_این میریم..خیلی حسود
مریم+ذلیل مرده....مریم..نه میریم...
من_عه...مگه توهمسنشی...ول کن دیگه مریم...
جشن اون شب هم باخوبی تموم شد..سراغ دفترم رفتم...باران توی تخت داشت بااسباب بازیاش بازی میکرد...این دومین جشن تولدم بدون اونه....
2سال و 9ماه....
دفترمو بازکردم....
دومین جشن تولد باران هم تمام شد...امسال کمی بهترحرف میزند....نمیدانی رنگ چشمانش چقدرشبیه چشمان من است....باران مرهمی برای دل خسته و عاشق من است...تنهایی هم خوب است و بد....خوب ازنشنیدن سرکوفت های تو...وبدازدردفراق تو...باران امدو دل سنگم جوانه زد...باران امدو به زیردریای محبتش عشقم را درسینه پنهان کرده ام...این روزهابرای باران هم که شده سعی میکنم خوشحال باشم...حتی به ظاهر...نمیدانم..چرا ولی وقتی چشمانم راترمیابد هراداوهرچه میداند رابه کارمیگیردو لبخند برلبم مینشاند....به لطف سیما اعجاز...بالاخره سرپرستیه باران را به عهده گرفتم....اودیگردخترخود من است...شاید باورتان نشود...امروزبرای اولین بارازپدرش پرسید....چه میگفتم؟!
مثل هردروغ احمقانه ای دست وپایم لرزید...چه میگفتم...بابامسافرت است....
درعجبم که چگونه باورکرده...دروغی هم نگفتم...پندارمسافرقلبم بود...ماندنی نبود...ولی هنوزهم جایش رابرایش تمیزمیکنم...هرروز قلبم راآذین میبندم..تا یک روز اگربرگردد...هه...زهی خیال خام!!!
باصدای باران دفترمو بستم...
باران_مامان؟
من+ها؟!
بران_فیردا..بازار...بامریم!؟
بچم هنوزحرف زدن مشکلش بود....حرفاشو باآهنگ و ایماو اشاره به زبون میاره....
من+چشم...
موسیقی ته تنهایی میثم ابراهیمی رو پخش کردم....
باران هم مثل من باهاش همخونی میکرد
خودم باخودم آشتی میکنم..
خودم باخودم هی بهم میزنم
..من انقدرتنهاشدم بعد تو
..که باسایه ام اینجا قدم میزنم
..بدونه بهونه بدون دلیل...برای خودم.عطرو گل میخرم.... مث ادمایی که دیوونه ان...صدات میکنم...اسمتو میبرم...
ته تنهایی همینجاست که میگن....این همون آخردنیاست که میگن...ته تنهایی همینجاست که میگن..این همون آخردنیاست که میگن....
خودم باخودم زندگی میکنم..خودم میگمو هی خودم میشنوم دلم خیلی ازدست دنیا پره صدای تورو دیگه کم میشنوم...خودم
۱۰.۲k
۳۰ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.