خطر افسردگی
خطر افسردگی
پارت ۱۲
عشق بعد از ازدواج
ویو کوک
ا. ت رو گزاشتم رو صندلی و رفتم بیرون و گوشی رو جواب دادم
ویو ا.ت
نمیدونم کوک کجا رفت ولی زندگی ایم بلخره یه ریتم معمولی گرفته و همچی خیلی خوب و روی روال عه
ب. کوک= الو کوک پاشو بیا شرکت
نزاشت حرف بزنم و گوشی رو قطع کرد
رفتم تو اتاق لباس پوشیدم که ا.ت اومد تو
ویو ا.ت
خیلی وقت از موقعی که کوک رفت بیرون میگشت پس من رفتم تو اتاق که دیدم کت و شلوار پوشیده و گفتم
ا.ت = کجا میخوای بری؟
کوک= میرم شرکت زود میام کیتن
اومد بوسم کرد و رفت
ویو کوک
سریع رفتم شرکت تو اتاق بابا و در زدم
ب. کوک = بیا تو
رفتم تو و گفتم
کوک = بابا چیکارم داری؟
ب.کوک = باید از ا.ت طلاق بگیری
کوک = نه عمرا چرا؟
ب. کوک = چون من میگم
کوک = من....
نزاشت حرفم تموم شه و طوری زد تو گوش ام که از هوش رفتم
فردا
کوک ویو
از خواب پاشدم و دیدم تو اتاق کار ام تو خونه ام رفتم تو اتاق پیش ا.ت که دیدم نیست اجوما گفت
اجوما= پدرتون خانم رو از خونه بیرون کردن
کوک = چی؟
سریع رفتم خونه خود ا. ت
فلش بک ( به دیشب)
ویو ا.ت
دو سه ساعت کوک رفته تو اتاق تو گوشی بودم که پیام کوک اومد که نوشته بود
کوک= ازت متنفر ام تا الان هم مجبور بودم باهات باشم و الان دیگه مجبور نیستم فردا از هم طلاق میگیرم
بعد خودت پیام خشکم زده بود کوک اینو نوشته چرا اون که گفت عاشق ام عه یعنی همش دروغ بود
(دوستان این پیام رو پدر کوک نوشته ولی چون از خط کوک برای ا. ت فرستاده شده ا.ت فک میکنه کوک براش فرستاده)
تو این فکر بودم که صدای در اومد و یکی از بادیگارد های کوک اومد تو خونه و به شدت جدی روب من گفت
بادیگارد = خانم لی از خونه برید بیرون
ا.ت = چرا؟
بادیگارد = اقای جئون گفتن
ا.ت = باشه ( گریه)
از خونه رفتم بیرون و رفتم خونه خودم باورم نمیشد کوک این کارو باهام کرده پس یه کاغذ و خودکار ورداشتم و شروع کردم به نوشتن ( بعدا میفهمید چی نوشته ) بعد اینکه تموم شد نامه رو روی میز گزاشتم و با تیغ رگم رو بریدم (خودکشی کرد)
زمان حال ( کوک دم در خونه ا.ت عه)
هرچی زنگ میزدم در رو باز نمیکرد که یادم اومد کلید دارم پس در خونه رو باز کردم و رفتم بالا که ا.ت رو روی زمین دیدم بغلش کردم و دیدم نبض نداره اصلا باورم نمیشد چرا ا.ت خودکشی کرده چشمم به نامه رو میز افتاد و برش داشتم و شروع کردم به خوندن
(نامه ا.ت)
(این نامه برای جئون جونکوک هست
حالا که تو میخوای بری پس منم میرم ولی رفتن من با رفتن تو خیلی فرق میکنه
خدافظ)
گوشی ا.ت رو از رو میز برداشتم و پیامی که از شماره من براش فرستاده شده بود رو خوندم
(۷ سال بعد)
ویو کوک
هفت سال از مرگ ا.ت میگذره و من بعد اون نتونستم عاشق کس دیگه ای بشم چون اون از همه بهتر بود ولی سرنوشت نذاشت ما تا اخر عمر باهم باشیم
پایان
پارت ۱۲
عشق بعد از ازدواج
ویو کوک
ا. ت رو گزاشتم رو صندلی و رفتم بیرون و گوشی رو جواب دادم
ویو ا.ت
نمیدونم کوک کجا رفت ولی زندگی ایم بلخره یه ریتم معمولی گرفته و همچی خیلی خوب و روی روال عه
ب. کوک= الو کوک پاشو بیا شرکت
نزاشت حرف بزنم و گوشی رو قطع کرد
رفتم تو اتاق لباس پوشیدم که ا.ت اومد تو
ویو ا.ت
خیلی وقت از موقعی که کوک رفت بیرون میگشت پس من رفتم تو اتاق که دیدم کت و شلوار پوشیده و گفتم
ا.ت = کجا میخوای بری؟
کوک= میرم شرکت زود میام کیتن
اومد بوسم کرد و رفت
ویو کوک
سریع رفتم شرکت تو اتاق بابا و در زدم
ب. کوک = بیا تو
رفتم تو و گفتم
کوک = بابا چیکارم داری؟
ب.کوک = باید از ا.ت طلاق بگیری
کوک = نه عمرا چرا؟
ب. کوک = چون من میگم
کوک = من....
نزاشت حرفم تموم شه و طوری زد تو گوش ام که از هوش رفتم
فردا
کوک ویو
از خواب پاشدم و دیدم تو اتاق کار ام تو خونه ام رفتم تو اتاق پیش ا.ت که دیدم نیست اجوما گفت
اجوما= پدرتون خانم رو از خونه بیرون کردن
کوک = چی؟
سریع رفتم خونه خود ا. ت
فلش بک ( به دیشب)
ویو ا.ت
دو سه ساعت کوک رفته تو اتاق تو گوشی بودم که پیام کوک اومد که نوشته بود
کوک= ازت متنفر ام تا الان هم مجبور بودم باهات باشم و الان دیگه مجبور نیستم فردا از هم طلاق میگیرم
بعد خودت پیام خشکم زده بود کوک اینو نوشته چرا اون که گفت عاشق ام عه یعنی همش دروغ بود
(دوستان این پیام رو پدر کوک نوشته ولی چون از خط کوک برای ا. ت فرستاده شده ا.ت فک میکنه کوک براش فرستاده)
تو این فکر بودم که صدای در اومد و یکی از بادیگارد های کوک اومد تو خونه و به شدت جدی روب من گفت
بادیگارد = خانم لی از خونه برید بیرون
ا.ت = چرا؟
بادیگارد = اقای جئون گفتن
ا.ت = باشه ( گریه)
از خونه رفتم بیرون و رفتم خونه خودم باورم نمیشد کوک این کارو باهام کرده پس یه کاغذ و خودکار ورداشتم و شروع کردم به نوشتن ( بعدا میفهمید چی نوشته ) بعد اینکه تموم شد نامه رو روی میز گزاشتم و با تیغ رگم رو بریدم (خودکشی کرد)
زمان حال ( کوک دم در خونه ا.ت عه)
هرچی زنگ میزدم در رو باز نمیکرد که یادم اومد کلید دارم پس در خونه رو باز کردم و رفتم بالا که ا.ت رو روی زمین دیدم بغلش کردم و دیدم نبض نداره اصلا باورم نمیشد چرا ا.ت خودکشی کرده چشمم به نامه رو میز افتاد و برش داشتم و شروع کردم به خوندن
(نامه ا.ت)
(این نامه برای جئون جونکوک هست
حالا که تو میخوای بری پس منم میرم ولی رفتن من با رفتن تو خیلی فرق میکنه
خدافظ)
گوشی ا.ت رو از رو میز برداشتم و پیامی که از شماره من براش فرستاده شده بود رو خوندم
(۷ سال بعد)
ویو کوک
هفت سال از مرگ ا.ت میگذره و من بعد اون نتونستم عاشق کس دیگه ای بشم چون اون از همه بهتر بود ولی سرنوشت نذاشت ما تا اخر عمر باهم باشیم
پایان
۱۳.۲k
۰۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.