black flower(p,136)
black flower(p,136)
جونگکوک نمی دونست اسم حسی که به پسر کوچیکتر داشت رو چی بذاره اما هر چی که بود نمی تونست تنفر باشه.
مطمئن بود عشق هم نیست ممکن بود شاید شهوت باشه.....
جونگکوک خودش هم نمی دونست چطور به اینجا رسیده
جونگکوک ناخوداگاه دستش رو دراز کرد و پوست صورت امگا که تو نور ضعیف ماشین می درخشید رو لمس کرد.
نرم و لطیف....
همون طوری که به نظر می رسید.
جونگکوک دستش رو حرکت داد و انگشت اشاره ش رو روی لبای از هم باز مونده و صورتی رنگ تهیونگ کشید دلش میخواست که سرش رو به سمت تهیونگ خم کنه و لبای خوشمزه ی تهیونگ رو تو دهنش بکشه و عمیق و به مدت طولانی ببوسه...
فاك....
نباید به تصوراتش اجازه ی پیشروی میداد این براش بیشتر از هر چیزی خطرناک بود...
پلک های تهیونگ تکون خورد و جونگ کوک با سرعت دستش رو عقب کشید.
تهیونگ چشماش رو باز کرد و خمیازه ای که روی لباش شکل گرفته بود رو با پشت دستش پوشوند.
تهیونگ: رسیدیم جئون جونگ کوک؟
گفت و بینی کوچولوش رو با حالت بامزه ی تکون داد مثل یه پاپی کوچولوی کیوت...
از همون پاپیهایی که جونگ کوک از بچگی عاشقشون بود و برای داشتن یکیشون جون میداد اما به خاطر حساسیت کوفتیش نسبت به موی سگ نمی توست صاحبش باشه....
جونگ کوک جواب تهیونگ رو با تکون دادن سرش داد و خودش رو مشغول گوشیش کرد.
تهیونگ: اوه.... باشه.
جونگکوک نمی دونست اسم حسی که به پسر کوچیکتر داشت رو چی بذاره اما هر چی که بود نمی تونست تنفر باشه.
مطمئن بود عشق هم نیست ممکن بود شاید شهوت باشه.....
جونگکوک خودش هم نمی دونست چطور به اینجا رسیده
جونگکوک ناخوداگاه دستش رو دراز کرد و پوست صورت امگا که تو نور ضعیف ماشین می درخشید رو لمس کرد.
نرم و لطیف....
همون طوری که به نظر می رسید.
جونگکوک دستش رو حرکت داد و انگشت اشاره ش رو روی لبای از هم باز مونده و صورتی رنگ تهیونگ کشید دلش میخواست که سرش رو به سمت تهیونگ خم کنه و لبای خوشمزه ی تهیونگ رو تو دهنش بکشه و عمیق و به مدت طولانی ببوسه...
فاك....
نباید به تصوراتش اجازه ی پیشروی میداد این براش بیشتر از هر چیزی خطرناک بود...
پلک های تهیونگ تکون خورد و جونگ کوک با سرعت دستش رو عقب کشید.
تهیونگ چشماش رو باز کرد و خمیازه ای که روی لباش شکل گرفته بود رو با پشت دستش پوشوند.
تهیونگ: رسیدیم جئون جونگ کوک؟
گفت و بینی کوچولوش رو با حالت بامزه ی تکون داد مثل یه پاپی کوچولوی کیوت...
از همون پاپیهایی که جونگ کوک از بچگی عاشقشون بود و برای داشتن یکیشون جون میداد اما به خاطر حساسیت کوفتیش نسبت به موی سگ نمی توست صاحبش باشه....
جونگ کوک جواب تهیونگ رو با تکون دادن سرش داد و خودش رو مشغول گوشیش کرد.
تهیونگ: اوه.... باشه.
- ۶.۷k
- ۲۷ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط