حال تهوع میگیری اگر بدانی

حالِ تهوع میگیری ... اگر بدانی
که یک مارِ بزرگ بلعیده ام...

چنبره زده گوشه دلم
نیش میزند به محرمانه‌ترین حرف‌هایِ ما
به خاطراتِ ما
دچارِ خوفِ میشوی
اگر بدانی
چیزی مثلِ یک گودالِ بزرگ مرا بلعیده است
مثلِ تاریکی‌ محض
سکوتِ مطلق ... شب ... شب ... شب
و من چنبره می‌‌زنم رویِ تمامِ خاطراتی که ... دیگر با تو ندارم .

خوش به حالِ مار
تنها موجودیست که پیچ و تابش از درد نیست

از این تلخ تر نمی‌‌شد نوشت .
دیدگاه ها (۶)

از انزوا تابی اعتباری تئوری عشق پیش می رویدر خود می خزی تا ت...

چشم بسته به خیال تنه ات می چسبمشبیه یک کوالاکه بی درخت , یک ...

القصه کودتا و ارتش بهانه است#ترکیه بعد رفتن تو یک فسانه استح...

پنجشنبهزنی است تنهاکه آنقدر از عشق گریخته ستبه پستوی انزوامب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط