گفتم که دلتنگم بیا ای آنکه درمان منی

گفتم کـه دلتنگم بیـا ای آنکه درمان منی
گفتی کنارم هستی وهمواره در جان منی

گفتم نمانـده در دلم شوری دگر از عاشقی
گفتی اگر لیلی شوم،مجنون و حیران منی

گفتم مرا بـا بوسه ای از عشق مهمانم نما
گفتی همیشه یک بغل از بوسه مهمان منی

گفتم کـه دیگر بعد تو نوری ندارد محفلم
گفتی که شمع روشن هر جمع پنهان منی

گفتم بمان با رفتنت مشکن تو پیوند مرا
گفتی که درعشق وجنون هم عهد و پیمان منی

گفتم که عکست مانده در چشمان خیسم تا ابد
گفتی که هرشب تا سحر در اشک چشمان منی

گفتم برایت یک غـزل شاید غزل خوانم شوی
گفتی که خود درشاعری تک بیت دیوان منی
دیدگاه ها (۱)

پیر ریاضت ما عشق تو بود، یاراگر تو شکیب داری، طاقت نماند ما ...

تو که خود ناب ترین شعر دل انگیز منیچه نویسم که ز شرمش ق...

مهربانی از میان خلق دامن چیده استاز تکلّف، آشنایی برطرف گردی...

نامِ من عشق است وغوغا کرده ام پیش از این صد فتنه برپا کرده ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط