تو که خود ناب ترین شعر دل انگیز منی

تو که خود ناب ترین شعر دل انگیز منی
چه نویسم که ز شرمش قلمم خم نشود
چه سرایم که شود لایق وصفت ای گل
وصف رویت به دو صد شعر فراهم نشود
دردهایی که در این سینه تلمبار شده
جز به یک گوشه ی چشمان تو مرهم نشود
این دلی را که شده سرکش و جولان دارد
تا تو فرمان ندهی عاقل و آدم نشود
این تن خسته در آغوش تو جان می گیرد
جز به آغوش تو این تب زده محرم نشود
به وصال تو رسیدن شده اندیشه ی من
دست من گیر که آمال دلم "غم" نشود
دیدگاه ها (۱)

دوست دارم همدمت باشم ولی سربارنه،،،،گفته بودم بی تو می میرم ...

ناگه از میکده فغان برخاستناله از جان عاشقان برخاستشر و شوری ...

پیر ریاضت ما عشق تو بود، یاراگر تو شکیب داری، طاقت نماند ما ...

گفتم کـه دلتنگم بیـا ای آنکه درمان منیگفتی کنارم هستی وهموار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط