پارت

پارت[12]

رفتیم خونه...

رفتم لباسمو عوض کردم و رفتم پایین روی مبل خوابیدم ساعت ۱۱ شب بود و روی مبل خوابیدم کوک بغلم کرد و بردتم بالای تخت خودشم کنارم دراز کشید و خوابید

صبح شد بیدار شدم به کار های لازم رسیدم و صبحونه حاضر کردم و منو کوک باهم خوردیم  و بعد تموم شدن صبحونه ظرف هارو جمع کردم و شستم و بعدش دوباره رفتم بالا

بالای تخت دراز کشیدم و رفتم تو گوشی که سوآ بهم پیام داد

سوآ: ا.ت امشب میای بریم بار؟
ا.ت: نمیدونم فکرامو بکنم بهت خبر میرم
سوآ:باشه پس ساعت ۵ بهم پیام بده
ا.ت: باشه
سوآ:بای
ا.ت:بای

بعدش گوشیمو خاموش کردم یه صداهایی از بیرون شنیدم رفتم و پنجره رو باز کردم دیدم بارون گرفته منم بارون و خیلی دوست دارم برای همین تصمیم گرفتم برم پشت بوم زیر بارون یکم آروم شم.

رفتم‌ پشت بوم...
دیدگاه ها (۷)

پارت بعدی پارت آخرع 😘❤️پارت [13]رفتم پشت بوم... رفتم زیر بار...

پارت[14]ا.ت: بارون بند اومد.......ا.ت: بارون بند اومد من دیگ...

پارت[11]که کوک صدام زد...رفتم پیششا.ت: بلهکوک: میتونم یه سوا...

پارت[10]رفتم پیش مامانم...هرچی در زدم درو باز نکرد ا.ت: چیکا...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

هرزه ی حکومتی پارت ۸ کوک : ...بلدی غذا درست کنی؟ ا/ت : آرههه...

"سرنوشت "p,34...کانر : ( مست ) ... ا/تت ‌.... میدونستی شیفته...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط