•وقتی با شکلات سوپرایزت میکنه...•
•وقتی با شکلات سوپرایزت میکنه...•
🐶 #سونگمین 🐶
روی مبل کنار پسرا نشسته بودی..
سونگمین و جیسونگ سرشون تو گوشی بود لینو تو اشپزخونه داشت یه چیزی درست میکرد و بقیه هم رفته بودن بیرون ورزش میکردن...
از اونجایی که یه چند وقتی بود دلت شیرینی میخواست ولی نتونسته بودی بخوری همینجوری که داشتی تلویزیون نگاه میکردی گفتی +هعیییی..دلم شیرینی میخواد
سونگمین یه نگاه کوتاهی بهت انداخت و دوباره سرش رو انداخت رو گوشیش
جیسونگ همینجوری که داشت گوشیشو نگاه میکرد گفت ÷شیرینی؟ چجوری شیرینی؟
+نمیدونم..فقط میدونم میخوام یه چیز شیرین بخورم
÷وا خب...بستنی..کیکی چیزی..؟
که یهو از اون طرف سونگمین یهو پاشد رف تو اتاقش
همینجوری که داشتی به سونگمین نگاه میکردی نفس عمیقی کشیدی و بعد جواب جیسونگو دادی
+اره یه همچین چیزایی..
جیسونگ دوباره بدون اینکه نگاهی بهت بکنه جواب داد ÷خب وقتی رفتین بیرون میخریم
سری تکون دادی و دوباره نگاهتو به تلویزیون دادی...
.
.
یکساعت و اینا گذشته بود و هنوز داشتی تلویزیون میدیدی که صدایی از اتاق سونگمین اومد
_ا/تتتتتت...ا/ت یه لحظه بیا اتاقم
نگاهتو ازتلویزیون گرفتی و به در اتاقش دوختی
+برا چیییی
_باهات کار دارم یه لحظه بیااااا
+باشه اومدم
از رو مبل بلند شدیو به سمت اتاق سونگمین رفتی...درو که باز کردی سونگمینو روبه روت دیدی که لبخندی زد
_خب..چیزه..ام..
یهو یه باکس پر از شکلات و شیرینی رو بهت گرفت
از اینکارش تعجب کردی و با دهن باز داشتی نگاش میکردی
+واو...اینا..اینا برا منه؟
سرش رو تکون داد و باکس رو بهت داد
_خب مگه نگفتی دلت شیرینی میخواد؟ منم اینارو واست خریدم
خوشحال شدی و از شدت خوشحالی پریدی بغلش
+وای سونگمینییییییی مرسییی
+ولی.. اینارو کی خریدی؟ مگه تو اتاقت نبودی؟
سونگمین هم متقابلا بغلت کرده بود و لبخندی زد
_دزدکی رفتم بیرون..تا سوپرایزت کنم دیگگگ
خندیدی و بوسه ای رو گونه اش گذاشتی
+خیلی خوشحالمم..بازم مرسی پاپی کوچولو
_خخخ..خواهش میکنم...حالا نمیخوای یکم از شکلاتا به منم بدی؟
با خوشحالی سرت رو تکون دادی و روی تختش نشستی..یدونه شکلات خودت برداشتی و یکیو هم به سمت سونگمین گرفتی
سونگمین اخم کیوتی کرد و گف
_نه نه باید خودت بهم بدی
+یااا ای شیطون..خودت که دست دارییی
سریع دستاش رو پشتش گذاشت
_کو؟ من که دستی نمیبینم؟! یااا زود باش بده دیگههه
خندیدی و شکلاتو گذاشتی تو دهنش
حالا دیگه خنده ها و سروصدا هاتون کل اتاقو پر کرده بود جوری که بقیه هم فهمیدن و به سمتتون حمله کردن و همه ی شکلاتارو غارت کردن
🐶🐶🐶🐶🐶🐶🐶🐶🐶🐶🐶🐶🐶🐶🐶
#سناریو #تکپارتی #فیک #شکلات #سوپرایز #سناریو_سونگمین #کیم_سونگمین #استری_کیدز #اسکیز #سناریو_استری کیدز
#Stray_kids #SKZ #kim_Seungmin #fic
🐶 #سونگمین 🐶
روی مبل کنار پسرا نشسته بودی..
سونگمین و جیسونگ سرشون تو گوشی بود لینو تو اشپزخونه داشت یه چیزی درست میکرد و بقیه هم رفته بودن بیرون ورزش میکردن...
از اونجایی که یه چند وقتی بود دلت شیرینی میخواست ولی نتونسته بودی بخوری همینجوری که داشتی تلویزیون نگاه میکردی گفتی +هعیییی..دلم شیرینی میخواد
سونگمین یه نگاه کوتاهی بهت انداخت و دوباره سرش رو انداخت رو گوشیش
جیسونگ همینجوری که داشت گوشیشو نگاه میکرد گفت ÷شیرینی؟ چجوری شیرینی؟
+نمیدونم..فقط میدونم میخوام یه چیز شیرین بخورم
÷وا خب...بستنی..کیکی چیزی..؟
که یهو از اون طرف سونگمین یهو پاشد رف تو اتاقش
همینجوری که داشتی به سونگمین نگاه میکردی نفس عمیقی کشیدی و بعد جواب جیسونگو دادی
+اره یه همچین چیزایی..
جیسونگ دوباره بدون اینکه نگاهی بهت بکنه جواب داد ÷خب وقتی رفتین بیرون میخریم
سری تکون دادی و دوباره نگاهتو به تلویزیون دادی...
.
.
یکساعت و اینا گذشته بود و هنوز داشتی تلویزیون میدیدی که صدایی از اتاق سونگمین اومد
_ا/تتتتتت...ا/ت یه لحظه بیا اتاقم
نگاهتو ازتلویزیون گرفتی و به در اتاقش دوختی
+برا چیییی
_باهات کار دارم یه لحظه بیااااا
+باشه اومدم
از رو مبل بلند شدیو به سمت اتاق سونگمین رفتی...درو که باز کردی سونگمینو روبه روت دیدی که لبخندی زد
_خب..چیزه..ام..
یهو یه باکس پر از شکلات و شیرینی رو بهت گرفت
از اینکارش تعجب کردی و با دهن باز داشتی نگاش میکردی
+واو...اینا..اینا برا منه؟
سرش رو تکون داد و باکس رو بهت داد
_خب مگه نگفتی دلت شیرینی میخواد؟ منم اینارو واست خریدم
خوشحال شدی و از شدت خوشحالی پریدی بغلش
+وای سونگمینییییییی مرسییی
+ولی.. اینارو کی خریدی؟ مگه تو اتاقت نبودی؟
سونگمین هم متقابلا بغلت کرده بود و لبخندی زد
_دزدکی رفتم بیرون..تا سوپرایزت کنم دیگگگ
خندیدی و بوسه ای رو گونه اش گذاشتی
+خیلی خوشحالمم..بازم مرسی پاپی کوچولو
_خخخ..خواهش میکنم...حالا نمیخوای یکم از شکلاتا به منم بدی؟
با خوشحالی سرت رو تکون دادی و روی تختش نشستی..یدونه شکلات خودت برداشتی و یکیو هم به سمت سونگمین گرفتی
سونگمین اخم کیوتی کرد و گف
_نه نه باید خودت بهم بدی
+یااا ای شیطون..خودت که دست دارییی
سریع دستاش رو پشتش گذاشت
_کو؟ من که دستی نمیبینم؟! یااا زود باش بده دیگههه
خندیدی و شکلاتو گذاشتی تو دهنش
حالا دیگه خنده ها و سروصدا هاتون کل اتاقو پر کرده بود جوری که بقیه هم فهمیدن و به سمتتون حمله کردن و همه ی شکلاتارو غارت کردن
🐶🐶🐶🐶🐶🐶🐶🐶🐶🐶🐶🐶🐶🐶🐶
#سناریو #تکپارتی #فیک #شکلات #سوپرایز #سناریو_سونگمین #کیم_سونگمین #استری_کیدز #اسکیز #سناریو_استری کیدز
#Stray_kids #SKZ #kim_Seungmin #fic
۱۳.۶k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.