part (35) 🫂🖇🔮
part (35) 🫂🖇🔮
جیهوپ:ته؟ته؟بیدار شو چیشده؟؟ته؟؟
اب و برداشتم پاشیدم رو صورتش ولی جواب نداد
...
بلندش کردم اوردم بیرون گذاشتمش تو ماشین بردمش بیمارستان
پرستار:همراه اقای کیم کیه؟؟
جیهوپ:م..منم
پرستار:خب ایشون..
هانا:شما برو من میگم
پرستار:چشم(هانا توی همین بیمارستان کار میکنه)
جیهوپ:خب هانا چیشد؟؟
هانا:خوب..ببین..ته
جیهوپ:چی؟؟
هانا:اون اصلا حالش خوب نیس به قلبش خیلی فشار اومده
جیهوپ:برای چی؟؟
هانا:ی موادی هس اگه اونو مصرف کنه اینطوری میشه
جیهوپ:چ موادی؟؟
هانا:این مواد خیلی کمیابه و فروشش هم غیر قانونی هس اگه اونو قاطی ی مایعی بکنیم و بخوریم اینطوری میشه به قلب فشار میاد و باعث میشه رگاش بسته بشه
جیهوپ:خب چجوری درمان میشه؟؟
هانا:خیلی طول میکشه بستگی داره به بیمار که چقد تحمل داره
جیهوپ بغض کرده بود گفت:خ..خوب میشه؟؟
هانا:عاره اگه خودش همکاری کنه با شیمی درمانی و اینجور چیزا درست میشه
جیهوپ:ا..الان حالش چطوره؟؟
هانا:خوبه تا چند دقیقه دیگه بهوش میاد
جیهوپ:میتونم ببینمش؟؟
هانا:عاره
جیهوپ رفت پیش ته :
داداش چرا اینطوری شد؟؟*گریه*
چرا با خودت این کارو کردی؟؟
همین موقع نامجون اومد:
ت..ته چیشده؟؟
جیهوپ:سسسسسسسس ساکت باش بریم بیرون حرف بزنیم
...
جیهوپ همه ی حرفای هانا رو واسه نامجون تعریف کرد
نامجون داشت گریه میکرد:
چرا اینطوری شد اخه؟؟مگه داداش من چیکار کرده بود؟؟چه بدی کرده بود که باید تاوان میداد؟؟
جیهوپ:اروم باش ما باید کمکش کنیم
نامی:اوک..من تا اونجایی که میدونم ته هیچی مصرف نمیکرد تو هفته قبل که من پیشش بودم خودم غذاهاشو می بردم و اصلا نمیخورد چجوری اخه؟؟
جیهوپ:ینی؟؟
نامجون:عاره فکر کنم یکی مواد به خوردش داده
جیهوپ:ولی .. کی؟؟
نامی:اینو دیگه نمیدونم باید تحقیق کنیم.. قبل از این اتفاقا باید ار اینا خورده باشه
جیهوپ:من اوکیش میکنم با بچه ها میریم تحقیق میکنیم
نامی:اوکی..خودمم ی هدسایی دارم
جیهوپ:خب بیا بریم پیش تهیونگ شاید تا الان به هوش اومده..
نامی:اوکی
جیهوپ و نامی رفتن پیش ته که دیدن به هوش اومده
نامی:خوبی داداش؟؟حالت خوبه؟؟
ته:من چرا اینجام؟؟
جیهوپ:هیچی تو خونه حالت بد شد اوردمت اینجا
که هانا اومد: خب به هوش اومدی خوبی؟؟
ته عاره ممنون
هانا:ته قبلا هم اینطوری شده بودی؟؟
ته:عاره قبلا قلبم درد میگرفت ولی فکر کردم عادیه فک کردم وقتی تپش قلب میگیرم اینطوری میشم ولی دیشب خیلی بد درد کرد که حتی نتونستم
تحملش کن بعد دیگه نفهمیدم چیشد و بعد اومدم اینجا ..
هانا:خب نامجون بیا کارت دارم
نامی:اوکی
...
دیگه ایندفه جا حساس کات نکردم 😂
جیهوپ:ته؟ته؟بیدار شو چیشده؟؟ته؟؟
اب و برداشتم پاشیدم رو صورتش ولی جواب نداد
...
بلندش کردم اوردم بیرون گذاشتمش تو ماشین بردمش بیمارستان
پرستار:همراه اقای کیم کیه؟؟
جیهوپ:م..منم
پرستار:خب ایشون..
هانا:شما برو من میگم
پرستار:چشم(هانا توی همین بیمارستان کار میکنه)
جیهوپ:خب هانا چیشد؟؟
هانا:خوب..ببین..ته
جیهوپ:چی؟؟
هانا:اون اصلا حالش خوب نیس به قلبش خیلی فشار اومده
جیهوپ:برای چی؟؟
هانا:ی موادی هس اگه اونو مصرف کنه اینطوری میشه
جیهوپ:چ موادی؟؟
هانا:این مواد خیلی کمیابه و فروشش هم غیر قانونی هس اگه اونو قاطی ی مایعی بکنیم و بخوریم اینطوری میشه به قلب فشار میاد و باعث میشه رگاش بسته بشه
جیهوپ:خب چجوری درمان میشه؟؟
هانا:خیلی طول میکشه بستگی داره به بیمار که چقد تحمل داره
جیهوپ بغض کرده بود گفت:خ..خوب میشه؟؟
هانا:عاره اگه خودش همکاری کنه با شیمی درمانی و اینجور چیزا درست میشه
جیهوپ:ا..الان حالش چطوره؟؟
هانا:خوبه تا چند دقیقه دیگه بهوش میاد
جیهوپ:میتونم ببینمش؟؟
هانا:عاره
جیهوپ رفت پیش ته :
داداش چرا اینطوری شد؟؟*گریه*
چرا با خودت این کارو کردی؟؟
همین موقع نامجون اومد:
ت..ته چیشده؟؟
جیهوپ:سسسسسسسس ساکت باش بریم بیرون حرف بزنیم
...
جیهوپ همه ی حرفای هانا رو واسه نامجون تعریف کرد
نامجون داشت گریه میکرد:
چرا اینطوری شد اخه؟؟مگه داداش من چیکار کرده بود؟؟چه بدی کرده بود که باید تاوان میداد؟؟
جیهوپ:اروم باش ما باید کمکش کنیم
نامی:اوک..من تا اونجایی که میدونم ته هیچی مصرف نمیکرد تو هفته قبل که من پیشش بودم خودم غذاهاشو می بردم و اصلا نمیخورد چجوری اخه؟؟
جیهوپ:ینی؟؟
نامجون:عاره فکر کنم یکی مواد به خوردش داده
جیهوپ:ولی .. کی؟؟
نامی:اینو دیگه نمیدونم باید تحقیق کنیم.. قبل از این اتفاقا باید ار اینا خورده باشه
جیهوپ:من اوکیش میکنم با بچه ها میریم تحقیق میکنیم
نامی:اوکی..خودمم ی هدسایی دارم
جیهوپ:خب بیا بریم پیش تهیونگ شاید تا الان به هوش اومده..
نامی:اوکی
جیهوپ و نامی رفتن پیش ته که دیدن به هوش اومده
نامی:خوبی داداش؟؟حالت خوبه؟؟
ته:من چرا اینجام؟؟
جیهوپ:هیچی تو خونه حالت بد شد اوردمت اینجا
که هانا اومد: خب به هوش اومدی خوبی؟؟
ته عاره ممنون
هانا:ته قبلا هم اینطوری شده بودی؟؟
ته:عاره قبلا قلبم درد میگرفت ولی فکر کردم عادیه فک کردم وقتی تپش قلب میگیرم اینطوری میشم ولی دیشب خیلی بد درد کرد که حتی نتونستم
تحملش کن بعد دیگه نفهمیدم چیشد و بعد اومدم اینجا ..
هانا:خب نامجون بیا کارت دارم
نامی:اوکی
...
دیگه ایندفه جا حساس کات نکردم 😂
۵۱.۱k
۱۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.