part (34) 🫂🖇🔮
part (34) 🫂🖇🔮
یونا:ب..ببخشید دست خودم نبود ی دفه خوشحال شدم
کوک:*خنده*اشکال نداره برو استراحت کن
ته ویو:/
یونا دادخواست طلاق داد منم قبول کردم نمیدونم خیلی از کارم پشیمون بودم خیلی بهش بد کردم هرچقدر تلاش کردم منصرفش کنم قبول نکرد
نمیدونم چرا یهو اینطوری شدم هرموقع میام خونه حالم سر جاش نیس تقریبا هی عصبی میشم دلم میخواد همرو نابود کنم
حتی با دوستام و برادرمو پدر مادرمم اینطوریم
پدر مادرم وقتی فهمیدن یونا میخواد طلاق بگیره کلی اسرار کردن ولی یونا قبول نکرد . پدرمم منو مقصر میدونه . اصن اون کار درست و میکنه
وقتی فهمیدم یونا میخواد ار اینجا برای همیشه بره خیلی ناراحت شدم
کسی که اینهمه وقت دوسش داشتم داره از پیشم میره کار هر روزم شده مست کردن جنگو و دعوا تو شرکت
به هم ریختن خونه .. جز این کار دیگه ای نمیکنم
۶ ماه بعد:/
نامجون ویو:/
ی هفته بعد اینکه یونا از کشور رفت ته حالش بد شد بردیمش بیمارستان معلوم شد که...
فلش بک به ی هفته بعد اینکه یونا رفت:/
جیهوپ:/قرار بود امروز برم خونه ته از موقعی که یونا رفته ته حال مسائدی نداره هر هفته یکی از ما میریم پیشش میمونیم پیش پدر مادرشم نمیره . اول بهش زنگ زدم جواب نداد ..شاید بیشتر از ۱۰ بار
نگرانش شدم سابقه نداشت که ته تلفن جواب نده
بخاطر همین راه افتادم سمت خونشون
در زدم باز نکرد ۵ دقیقه بود جلو در بودم
نامجون بهم کلید داده بود پس درو باز کردم رفتم داخل هرچی ته رو صدا کردم جواب نداد کل خونرو زیرو رو کردم
فک کنم تو اتاقشه رفتم درو خواستم باز کنم باز نشد
فک کردم قفله ولی بعد دوسه بار تلاش بالاخره باز شد فک کنم گیر کرده بود
حالا ولش کن تا درو باز کردم دیدم ته افتاده رو زمین
جیهوپ:ته؟ته؟بیدار شو چیشده ؟؟ته؟؟
اب و برداشتم پاشیدم رو صورتش ولی جواب نداد
...
یونا:ب..ببخشید دست خودم نبود ی دفه خوشحال شدم
کوک:*خنده*اشکال نداره برو استراحت کن
ته ویو:/
یونا دادخواست طلاق داد منم قبول کردم نمیدونم خیلی از کارم پشیمون بودم خیلی بهش بد کردم هرچقدر تلاش کردم منصرفش کنم قبول نکرد
نمیدونم چرا یهو اینطوری شدم هرموقع میام خونه حالم سر جاش نیس تقریبا هی عصبی میشم دلم میخواد همرو نابود کنم
حتی با دوستام و برادرمو پدر مادرمم اینطوریم
پدر مادرم وقتی فهمیدن یونا میخواد طلاق بگیره کلی اسرار کردن ولی یونا قبول نکرد . پدرمم منو مقصر میدونه . اصن اون کار درست و میکنه
وقتی فهمیدم یونا میخواد ار اینجا برای همیشه بره خیلی ناراحت شدم
کسی که اینهمه وقت دوسش داشتم داره از پیشم میره کار هر روزم شده مست کردن جنگو و دعوا تو شرکت
به هم ریختن خونه .. جز این کار دیگه ای نمیکنم
۶ ماه بعد:/
نامجون ویو:/
ی هفته بعد اینکه یونا از کشور رفت ته حالش بد شد بردیمش بیمارستان معلوم شد که...
فلش بک به ی هفته بعد اینکه یونا رفت:/
جیهوپ:/قرار بود امروز برم خونه ته از موقعی که یونا رفته ته حال مسائدی نداره هر هفته یکی از ما میریم پیشش میمونیم پیش پدر مادرشم نمیره . اول بهش زنگ زدم جواب نداد ..شاید بیشتر از ۱۰ بار
نگرانش شدم سابقه نداشت که ته تلفن جواب نده
بخاطر همین راه افتادم سمت خونشون
در زدم باز نکرد ۵ دقیقه بود جلو در بودم
نامجون بهم کلید داده بود پس درو باز کردم رفتم داخل هرچی ته رو صدا کردم جواب نداد کل خونرو زیرو رو کردم
فک کنم تو اتاقشه رفتم درو خواستم باز کنم باز نشد
فک کردم قفله ولی بعد دوسه بار تلاش بالاخره باز شد فک کنم گیر کرده بود
حالا ولش کن تا درو باز کردم دیدم ته افتاده رو زمین
جیهوپ:ته؟ته؟بیدار شو چیشده ؟؟ته؟؟
اب و برداشتم پاشیدم رو صورتش ولی جواب نداد
...
۵۵.۰k
۱۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.