﴿فرشته شیطانی ﴾
﴿فرشته شیطانی ﴾
پارت 12
☆........................................................☆
همونجا که نشسته بودم کمی با سونگهون حرف زدم ،
" خوب با تانا چطور میگذره ؟!" هیونجین نگاهش را به لیوان ویسکی داد و لب خندی زد
" خوبه مشکلی نداریم " سونگهون خندای به حرف های هیونجین کرد
"مرد من دارم بهت میگم چطور میگذره نگفتم مشکلی داری یا نه !" هیوجین سرش را بالا گرفت کمی فکر کرد انگار که دنبال کلمات میگشت " خوب عالی من واقعا تانا رو دوست دارم اونم منو دوست داره کنار اون واقعا زمان خیلی روز میگذره خوب بیشتر بگم ؟!" سونگون سری تکان داد "اوکی اوکی فهمیدم " سونگون همین طور که لیوان دیگری برای هیونجین و خودش پر میکرد دوباره سوال کرد
"پدرت راضی شد؟! تو مدیر شرکت نباشی؟"
هیونجین کمی مکث کرد و به حرف آمده" اون لعنتی هیچ جوره رازی نمیشه بهش گفتم من حل این کارا نیستم و نمیخواهم مدیر شرکت باشم ولی انگار نه انگار !!" سونگهون کنجکاو نگاهش کرد " خوب داداشت چی چرا شرکت رو به اون نمی سپاره؟!"هیونجین تمسخر آمیز خندید " اون احمق فکر میکنه داداشم هنوز کوچیک چون یک سال ازم کوچیکه فکر میکنه نمیتونه شرکت رو بچرخونه " سونگهون دیگه بحث رو ادامه نداد " که این طور نگران نباشه هر چی هم که باشه بهش عادت میکنی !!"
هیونجین درسته زیر لب گفت سرش را به طرف در گرفت که قامت هسیونگ در چهار چوب در بار ظاهر شد و پشت سرش تانا وارد بار شد هیونحین از جاش بلند شد و به سمت آن دو رفت ، به هر دو سلام کرد ...
"سلام هیونم "
تانا با لبخند گفت و سمت هیونجین رفت
"چطوری عشقم " تانا لبخندی زد
"خوبم " هسیونگ به حرف آمد "من میرم پیش بچه ها " هیون جین جواب داد " اوکی اونجا نشستن "هسیونگ به سمت بقیه رفت تانا و هیونجین هم کمی بعد پیش بقیه رفتن ،
سانو پرسید "سونگهون خسته نمیشی اینجا کار میکنی؟!"سونگهون هم بی معطله جواب سانو را داد "نه خسته نمیشم من از کار کردن توی این بار لذت میبرم این شغل رویایی منه"
سانو دیگه سوالی نپرسید تا وایولت به حرف آمده
"بچه ها شنیدین یه بازی تازه ترند شده روح احضار میکننن؟!" هیون جین همون طور که روی مبل تکیه داد بود و دستش را دور کمر تانا حلقه کرده بود جواب داد " اره دیدیم خوبه که چی؟! وایولت کمی مکث کرد مطمهن بود که کسی از نظر های عجیب او پیروی نمیکنن ..
"خوب منظورم اینه که چطور ما هم امتحانش کنیم ضرری که ندارد"با تعجب به وایولت نگاه کردم این دختر پاک خلع چطوری از ما می خواست همچین بازی رو انجام بدیم اعتقادی بهش نداشتم ولی هر چی هم که بود کسی دلش نمیخواست همچین بازی انجام بدهد ،
سانو با نارضایتی لب زد..
ادامه دارد ...
پارت 12
☆........................................................☆
همونجا که نشسته بودم کمی با سونگهون حرف زدم ،
" خوب با تانا چطور میگذره ؟!" هیونجین نگاهش را به لیوان ویسکی داد و لب خندی زد
" خوبه مشکلی نداریم " سونگهون خندای به حرف های هیونجین کرد
"مرد من دارم بهت میگم چطور میگذره نگفتم مشکلی داری یا نه !" هیوجین سرش را بالا گرفت کمی فکر کرد انگار که دنبال کلمات میگشت " خوب عالی من واقعا تانا رو دوست دارم اونم منو دوست داره کنار اون واقعا زمان خیلی روز میگذره خوب بیشتر بگم ؟!" سونگون سری تکان داد "اوکی اوکی فهمیدم " سونگون همین طور که لیوان دیگری برای هیونجین و خودش پر میکرد دوباره سوال کرد
"پدرت راضی شد؟! تو مدیر شرکت نباشی؟"
هیونجین کمی مکث کرد و به حرف آمده" اون لعنتی هیچ جوره رازی نمیشه بهش گفتم من حل این کارا نیستم و نمیخواهم مدیر شرکت باشم ولی انگار نه انگار !!" سونگهون کنجکاو نگاهش کرد " خوب داداشت چی چرا شرکت رو به اون نمی سپاره؟!"هیونجین تمسخر آمیز خندید " اون احمق فکر میکنه داداشم هنوز کوچیک چون یک سال ازم کوچیکه فکر میکنه نمیتونه شرکت رو بچرخونه " سونگهون دیگه بحث رو ادامه نداد " که این طور نگران نباشه هر چی هم که باشه بهش عادت میکنی !!"
هیونجین درسته زیر لب گفت سرش را به طرف در گرفت که قامت هسیونگ در چهار چوب در بار ظاهر شد و پشت سرش تانا وارد بار شد هیونحین از جاش بلند شد و به سمت آن دو رفت ، به هر دو سلام کرد ...
"سلام هیونم "
تانا با لبخند گفت و سمت هیونجین رفت
"چطوری عشقم " تانا لبخندی زد
"خوبم " هسیونگ به حرف آمد "من میرم پیش بچه ها " هیون جین جواب داد " اوکی اونجا نشستن "هسیونگ به سمت بقیه رفت تانا و هیونجین هم کمی بعد پیش بقیه رفتن ،
سانو پرسید "سونگهون خسته نمیشی اینجا کار میکنی؟!"سونگهون هم بی معطله جواب سانو را داد "نه خسته نمیشم من از کار کردن توی این بار لذت میبرم این شغل رویایی منه"
سانو دیگه سوالی نپرسید تا وایولت به حرف آمده
"بچه ها شنیدین یه بازی تازه ترند شده روح احضار میکننن؟!" هیون جین همون طور که روی مبل تکیه داد بود و دستش را دور کمر تانا حلقه کرده بود جواب داد " اره دیدیم خوبه که چی؟! وایولت کمی مکث کرد مطمهن بود که کسی از نظر های عجیب او پیروی نمیکنن ..
"خوب منظورم اینه که چطور ما هم امتحانش کنیم ضرری که ندارد"با تعجب به وایولت نگاه کردم این دختر پاک خلع چطوری از ما می خواست همچین بازی رو انجام بدیم اعتقادی بهش نداشتم ولی هر چی هم که بود کسی دلش نمیخواست همچین بازی انجام بدهد ،
سانو با نارضایتی لب زد..
ادامه دارد ...
۲.۰k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.