﴿فرشته شیطانی ﴾
﴿فرشته شیطانی ﴾
پارت 11
☆........................................................☆
تقریباً یک ساعت میشد که آمده بودیم منو سانو و یونجون کمی به اطراف نگاه کردم بار
شیکی بود ، جای قبلی که سونگهون کار میکرد کوچیک تر از این بود ولی این یکی واقعا بزرگ بود ، یونجون انگار خسته به نظر میرسید
" بقیه میان یا نه؟؟" کمی از مشروب را خوردم
و دوباره نگاهم را دادم به یونجون که سوالی نگاهم میکرد...
"نگران نباش میان " یونجون که انگار راحت شدن بود از جوابم هومی گفت ، یونجون دوست صمیمی ما بود همین طور سانو و هم است .. ما خیلی وقته با هم دوستیم همه یک جا درس خوندیم و همه دیگه را دوست داریم
همیشه پشت هم دیگه هستیم... ولی قرار تا کی اینجوری بمونه؟! کی از اینده خبر داره
اصلا قرار ما دوباره و دوباره اینجوری دور هم جمع بشیم یا از هم می پاشیم و از هم جدا میشیم ؟ هیچ کسی چیزی نمیدونه ولی همین که حالا کنار هم دیگه هستیم خوشاینده،
سانو به ساعت موچه دستی خودش نگاه کرد و نگاهش را بین منو یونجون گذاران ...
"ساعت یازده شده پس کی میان؟!"
همون لحظه هیونجین آمده کنار سانو جاذگرفت و به همه سلام کرد " تانا نیومده هنوز؟!" یونجون بی مقدمه جواب داد..
"نه هنوز " هیونجین سری تکان داد و گوشیش را از جیبش بیرون آورد !
" می خواهی به تانا زنگ بزنی؟!" هیونجین همون طور که سرش پایین بود جواب داد
"اره " این دفعه تمام مشروب را سر کشیدم و دوباره به هیونجین نگاه کردم...
"لازم نیست زنگ بزنی حالا میاد !!"
هیونجین سرش را بالا گرفت
"مطمهنی؟!" به اون سمت بار نگاه کردم و لب زدم " اره هسیونگ زنگ زده که با هم میان "
هیونجین این دفعه زود تر از هر باری پرسید
"یعنی چی که با هسیونگ میاد ؟!"
" به هسیونگ گفتم تانا رو هم با خودش بیاره "
هیونجین انگار از این موضوع زیاد هم راضی نبود "حالا چرا هسیونگ به خودم میگفتی میرفتم دنبالش!!" سرم را طرف هیونجین گرفتم و گفتم "نظرت چیه به جای حسودی چیزی سفارش بدی هوم ؟!" هیون جین بلند شد "من میرم پیش سونگهون اوکی "
سری به معنی باشه تکان دادم از کنارم گذاشت و رفت سمت سونگهون که اون طرف تر پشت میز وایساده بود و سفارش ها را برای مشتری های بار می آورد وایساده بود ، با دیدن سونگهون لبخندی بهش زدم ...
" های چطوری پسر " لبخندی زد منم روی یکی از صندلی های این طرف میز نشستم
" سلام هیون آمدی "
"ممنون سونگهون محل کار جدیدت مبارک باشه " ممنونی گفت ..
" نمی خواهی نوشیدنی برات بیارم ؟!"
هیونجین خودش را کمی روی صندلی جا به جا کرد و دستش را روی میز گذاشت " البته که می خواهم بیام بار و بدونه نوشیدنی خوردن برم؟" خندای کردم "البته که نه خوب چی می خواهی؟!"هیونجین کمی فکر کرد و دوباره نگاهم کرد "ویسکی می خواهم "با سر تایید کردم و رفتم سمت یخچال ها
ادامه دارد ....
پارت 11
☆........................................................☆
تقریباً یک ساعت میشد که آمده بودیم منو سانو و یونجون کمی به اطراف نگاه کردم بار
شیکی بود ، جای قبلی که سونگهون کار میکرد کوچیک تر از این بود ولی این یکی واقعا بزرگ بود ، یونجون انگار خسته به نظر میرسید
" بقیه میان یا نه؟؟" کمی از مشروب را خوردم
و دوباره نگاهم را دادم به یونجون که سوالی نگاهم میکرد...
"نگران نباش میان " یونجون که انگار راحت شدن بود از جوابم هومی گفت ، یونجون دوست صمیمی ما بود همین طور سانو و هم است .. ما خیلی وقته با هم دوستیم همه یک جا درس خوندیم و همه دیگه را دوست داریم
همیشه پشت هم دیگه هستیم... ولی قرار تا کی اینجوری بمونه؟! کی از اینده خبر داره
اصلا قرار ما دوباره و دوباره اینجوری دور هم جمع بشیم یا از هم می پاشیم و از هم جدا میشیم ؟ هیچ کسی چیزی نمیدونه ولی همین که حالا کنار هم دیگه هستیم خوشاینده،
سانو به ساعت موچه دستی خودش نگاه کرد و نگاهش را بین منو یونجون گذاران ...
"ساعت یازده شده پس کی میان؟!"
همون لحظه هیونجین آمده کنار سانو جاذگرفت و به همه سلام کرد " تانا نیومده هنوز؟!" یونجون بی مقدمه جواب داد..
"نه هنوز " هیونجین سری تکان داد و گوشیش را از جیبش بیرون آورد !
" می خواهی به تانا زنگ بزنی؟!" هیونجین همون طور که سرش پایین بود جواب داد
"اره " این دفعه تمام مشروب را سر کشیدم و دوباره به هیونجین نگاه کردم...
"لازم نیست زنگ بزنی حالا میاد !!"
هیونجین سرش را بالا گرفت
"مطمهنی؟!" به اون سمت بار نگاه کردم و لب زدم " اره هسیونگ زنگ زده که با هم میان "
هیونجین این دفعه زود تر از هر باری پرسید
"یعنی چی که با هسیونگ میاد ؟!"
" به هسیونگ گفتم تانا رو هم با خودش بیاره "
هیونجین انگار از این موضوع زیاد هم راضی نبود "حالا چرا هسیونگ به خودم میگفتی میرفتم دنبالش!!" سرم را طرف هیونجین گرفتم و گفتم "نظرت چیه به جای حسودی چیزی سفارش بدی هوم ؟!" هیون جین بلند شد "من میرم پیش سونگهون اوکی "
سری به معنی باشه تکان دادم از کنارم گذاشت و رفت سمت سونگهون که اون طرف تر پشت میز وایساده بود و سفارش ها را برای مشتری های بار می آورد وایساده بود ، با دیدن سونگهون لبخندی بهش زدم ...
" های چطوری پسر " لبخندی زد منم روی یکی از صندلی های این طرف میز نشستم
" سلام هیون آمدی "
"ممنون سونگهون محل کار جدیدت مبارک باشه " ممنونی گفت ..
" نمی خواهی نوشیدنی برات بیارم ؟!"
هیونجین خودش را کمی روی صندلی جا به جا کرد و دستش را روی میز گذاشت " البته که می خواهم بیام بار و بدونه نوشیدنی خوردن برم؟" خندای کردم "البته که نه خوب چی می خواهی؟!"هیونجین کمی فکر کرد و دوباره نگاهم کرد "ویسکی می خواهم "با سر تایید کردم و رفتم سمت یخچال ها
ادامه دارد ....
۱.۷k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.