بیب من برمیگردم
بیب من برمیگردم
پارت : 81
( دو روز بعد)
جانگه داشت برای مهمونی کای حاضر میشد و من هم حاضر میشدم
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت مهمونی
بعد از رسیدن پیاده شدیم
کای اومد جلوی من و دست داد دستمو جلو نبردم که خودش فهمید و دستشو عقب کشید
_ خیلی خوش اومدی جنی
لبخند سرد و بی روحی بهش زدم و با جانگه وارد خونه شدیم
همه داشتن به من نگاه میکردن و در گوشی صحبت میکردن چشم غرهای به همشون رفتم و دست جانگه رو گرفتم و به یه میز کوچیک بردم و نشستیم
+کاش به این مهمونی نمیومدم
_ چرا خانم
+ مهمونی مسخرهایه خوشم نمیاد
_ سلام خانم چی میل دارید براتون بیارم
+ جانگه چی میخوری
_ من ویسکی ۶۰ درصد
+ منم ویسکی ۵۰ در صد میخوام
_ بله چشم تا چند دقیقه دیگه براتون میارم
سرمو تکون دادم و گارسون رفت
به چشمای جانگه خیره شدم چشماش خیلی اشنا بود انگار که قبلا این چشم هارو دیدم
فکر کنم دارم عاشق این چشم ها میشم
اما نه این امکان نداره من نباید عاشق این چشم ها باشم
پارت : 81
( دو روز بعد)
جانگه داشت برای مهمونی کای حاضر میشد و من هم حاضر میشدم
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت مهمونی
بعد از رسیدن پیاده شدیم
کای اومد جلوی من و دست داد دستمو جلو نبردم که خودش فهمید و دستشو عقب کشید
_ خیلی خوش اومدی جنی
لبخند سرد و بی روحی بهش زدم و با جانگه وارد خونه شدیم
همه داشتن به من نگاه میکردن و در گوشی صحبت میکردن چشم غرهای به همشون رفتم و دست جانگه رو گرفتم و به یه میز کوچیک بردم و نشستیم
+کاش به این مهمونی نمیومدم
_ چرا خانم
+ مهمونی مسخرهایه خوشم نمیاد
_ سلام خانم چی میل دارید براتون بیارم
+ جانگه چی میخوری
_ من ویسکی ۶۰ درصد
+ منم ویسکی ۵۰ در صد میخوام
_ بله چشم تا چند دقیقه دیگه براتون میارم
سرمو تکون دادم و گارسون رفت
به چشمای جانگه خیره شدم چشماش خیلی اشنا بود انگار که قبلا این چشم هارو دیدم
فکر کنم دارم عاشق این چشم ها میشم
اما نه این امکان نداره من نباید عاشق این چشم ها باشم
- ۵۶
- ۳۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط