بیب من برمیگردم

بیب من برمیگردم
پارت : 83

جو جونگ ک کوک
+ جونگکوک خودتی؟
_ لعنتی قرار نبود چیزی بفهمی
+ این دروغه تو مردی حتما بازم دارم خواب میبینم
جونگکوک سیلی ارومی به گونه‌م زد و گفت
_ خودمم جئون جونگکوک
+ پس چرا تمام این مدت خودتو به من معرفی نکردی
_ جنی من فراموشی گرفتم چیزی یادم نمیاد فقط خاطره گردنبند و دستبند به یادمه
+ تو واقعا فراموشی گرفتی؟
_ باور کن جنی
بغض کردم و محکم بغلش کردم اون بغض حالا تبدیل شده بود به گریه
+ کجا بودی آخه دلم برات تنگ شده بود
_ هیسسسس
از بغلش اومدم بیرون و گوشیمو از جیبم دراوردم
_ میخوای چیکار کنی جنی
جوابی ندادم
زنگ زدم به تهیونگ تا بیاد مارو از این مهمونی لعنتی ببره
تهیونگ سریع جواب داد و با لحن هیجانی و مهربونش گفت
_ سلام مهمونی خوش میگذره
+ خفه شو تهیونگ بیا دنبال منو جونگکوک
دیدگاه ها (۰)

بیب من برمیگردمپارت : 84تهیونگ اومده بود دنبالمون تو ماشین ک...

بیب من برمیگردمپارت : 85وقتی رفتیم داخل همه جمع بودن و داشتن...

بیب من برمیگردمپارت: 82حسابی مست بودم و کارام دست خودم نبود ...

بیب من برمیگردم پارت : 81( دو روز بعد) جانگه داشت برای مهمون...

بیب من برمیگردمپارت: 59نگاهی به اتاق انداختم کوچیک بود اما خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط