پارت 81
پارت 81
&:ا.ت رو میگیره زمین میزنه
ا.ت:اخخخ
&:گلوی ا.ت رو میگیره و شروع میکنه خفه کردنش
ا.ت:ال..کس...و..و..لم..کن..(تنگی نفس)
به دستای الکس چنگ میزنه تا شاید ولش کرد
&:اوه نکنه دوست پسرت میرسه تورو جر میده هوم؟
ویو جیمین/
ا.ت خیلی دیر کرده پس رفتم دنبالش و چیزی که دیدم....
اون ا.ت بود؟ اون یکی داشت خفه اش میکرد..چرابدنش خونیه؟
پیاده شدم که اون پسره از روش بلند شد و فرار کرد ا.ت رو گرفتم زیر سرش همه خونی بود چ..چ..چرا..از دهنش خون میاد
ا.ت:جی..م..ی..ن...م..نجاتشون..هعب...بده
جیمین:کیو؟چیو؟
ا.ت:ب..بچهام...رو
(بعد اون بار اول چند بار دیگه رابطه داشتن باهم)
جیمین:چ..چی؟
ا.ت:ن..جا..ت..ش..و..ن..ب...د...ه..
جیمین:از چشمش اشک میریزه
ا.ت:قول..بده..مراقبشون..هستی و واسشون...کم..نمیزاری..
جیمین:ق..ق.و.ل
ا.ت:بی جون یک لبخند تلخ ولی خونی میزنه
ا.ت:دوستون..دارم..
و بدنش شل میشه و جیمین بی صدا اشک میریزه اروم بغلش میکنه و میبره بیمارستان بچها رو به دنیا میارن
جیمین:زنم..زنم چی؟
دکتر:متاسفم اقای پارک خانم شما دووم نیاوردن
جیمین با دستی لرزون دخترش رو توی بغلش میگیره و اروم زمزمه میکنه
جیمین:اسم تو..ا.ت..اسمت ا.ت است جیمین تعظیم کوتاهی میکنه و بدون دیدن جسد عشقش از بیمارستان دور میشه..
هر سالی که میگذشت دخترشون بیشتر شبیه ا.ت میشد و این باعث میشد قلب زخمی جیمین کمی اروم بگیره و زندگی به همین روند پیش میرفت دخترشون مدرسه میرفت و روز به روز بیشتر شبیه ا.ت میشد و بیشتر وقتش رو با پدرش میگذروند تا ارومش کنه و مراقبش باشه سر قبر ا.ت همیشه گل رز قرمز میزاشتن چون ا.ت عاشقش بود و زندگی شون همین گونه به اخر میرسه به امید اینکه در دنیایی دیگه کنار هم و با شادی زندگی کنن..
🍃پایان🍃
&:ا.ت رو میگیره زمین میزنه
ا.ت:اخخخ
&:گلوی ا.ت رو میگیره و شروع میکنه خفه کردنش
ا.ت:ال..کس...و..و..لم..کن..(تنگی نفس)
به دستای الکس چنگ میزنه تا شاید ولش کرد
&:اوه نکنه دوست پسرت میرسه تورو جر میده هوم؟
ویو جیمین/
ا.ت خیلی دیر کرده پس رفتم دنبالش و چیزی که دیدم....
اون ا.ت بود؟ اون یکی داشت خفه اش میکرد..چرابدنش خونیه؟
پیاده شدم که اون پسره از روش بلند شد و فرار کرد ا.ت رو گرفتم زیر سرش همه خونی بود چ..چ..چرا..از دهنش خون میاد
ا.ت:جی..م..ی..ن...م..نجاتشون..هعب...بده
جیمین:کیو؟چیو؟
ا.ت:ب..بچهام...رو
(بعد اون بار اول چند بار دیگه رابطه داشتن باهم)
جیمین:چ..چی؟
ا.ت:ن..جا..ت..ش..و..ن..ب...د...ه..
جیمین:از چشمش اشک میریزه
ا.ت:قول..بده..مراقبشون..هستی و واسشون...کم..نمیزاری..
جیمین:ق..ق.و.ل
ا.ت:بی جون یک لبخند تلخ ولی خونی میزنه
ا.ت:دوستون..دارم..
و بدنش شل میشه و جیمین بی صدا اشک میریزه اروم بغلش میکنه و میبره بیمارستان بچها رو به دنیا میارن
جیمین:زنم..زنم چی؟
دکتر:متاسفم اقای پارک خانم شما دووم نیاوردن
جیمین با دستی لرزون دخترش رو توی بغلش میگیره و اروم زمزمه میکنه
جیمین:اسم تو..ا.ت..اسمت ا.ت است جیمین تعظیم کوتاهی میکنه و بدون دیدن جسد عشقش از بیمارستان دور میشه..
هر سالی که میگذشت دخترشون بیشتر شبیه ا.ت میشد و این باعث میشد قلب زخمی جیمین کمی اروم بگیره و زندگی به همین روند پیش میرفت دخترشون مدرسه میرفت و روز به روز بیشتر شبیه ا.ت میشد و بیشتر وقتش رو با پدرش میگذروند تا ارومش کنه و مراقبش باشه سر قبر ا.ت همیشه گل رز قرمز میزاشتن چون ا.ت عاشقش بود و زندگی شون همین گونه به اخر میرسه به امید اینکه در دنیایی دیگه کنار هم و با شادی زندگی کنن..
🍃پایان🍃
۱۱.۵k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.