چشمـٓ نقرهٰ اےٓ..
چشمـٓ نقرهٰ اےٓ..
▹ · ————— ·𖧷· ————— · ◃
یآ گلٓـ زردمٰـ..؟
▹ · ————— ·𖧷· ————— · ◃
part⁵⁴
اهنگ ملایمی توی ماشین پخش میشد و جیمین از پشت شیشه به مردم و خیابون های خیس که نشون میداد تا یک ساعت پیش بارون بوده نگاه کرد. جونگکوک از آینه جلوی ماشین نگاهی به خودش و پشت ماشین کرد. موتوری مشکوکی پشت سرش در حرکت بود. ماشین رو پیچوند و همون موتور هم پشت سرش اومد. نفس عمیقی کشید و روبه جیمین گفت: حاضری یه خورده هیجانیش کنیم؟
پسرک با تعجب گفت: چی؟
اما لحظه بعد جونگکوک پاشو روی گاز فشار داد و با بیشترین سرعت شروع به حرکت کرد. موتور پشت سرش میومد. سرعتش به شدت بالا بود و از ماشین ها سبقت میگرفت. وقتی مطمئن شد موتوری کمی جا مونده، سریع توی یه خیابون پیچید و بلافاصله توی یه کوچه پیچید و ماشین رو خاموش کرد. از آینه نگاهی کرد و خیالش از بابت اینکه موتوری گمشون کرده راحت شد.
اما وقتی چشمش به جیمین افتاد، از کارش پشیمون شد. پسرک با رنگ و روی سفید و چشمای اشکی و بدنی که میلرزید به جونگکوک نگاه کرد.
لبخند کج و کوله ای زد و دستای پسرک رو گرفت: ببینمت..؟ جیمین چیزی نش..
ناگهانی بغضش ترکید: تو..داشتی..ت.تصادف..
جونگکوک هرچی فحش بود نثار روح خودش کرد. از روحیه حساس عروسکش خبر داشت و اینکار رو کرد؟
از ماشین پیاده شد و در سمت جیمین و باز کرد و جلوی پاش نشست. دستاشو محکم گرفت و گفت: گریه نکن جیمین!
مشخص بود ترسیده و از روی ترسش اشک میریخت.
با انگشتش اشکاش رو پاک کرد و با لحن آروم تری گفت: عزیز دل جونگکوک..؟ مروارید های قشنگتو حروم نکن. معذرت میخوام. اصلا قصد نداشتم بترسونمت. فقط گفتم شاید توهم دوست داشته باشی.
پسرک حالا اروم تر شده بود: من هیچوقت همچین س..سرعتی رو خوشم ن..نمیاد. خواهش میکنم دیگه اینجوری نرون..با..شه؟
چشمی گفت و بوسه ایی روی شکمش و لباش گذاشت.
وقتی دیدن هنوز داره گریه میکنه، آهی کشید و پسر رو از روی صندلی بلند کرد و بغلش کرد. فرمونش رو تا حدی زیاد کرد تا جیمین اروم بشه.
من: مگه تو گشنت نبود؟
جیمین که انگار همه چی رو فراموش کرده باشه، کمی از کوک فاصله گرفت و تند تند اشکاشو پاک کرد: وای راس میگی..الان دیر میشه.
جونگکوک لبخند خرگوشی معروفشو زد و بوسه محکمی روی لپای تپلش و لبای غنچه شده اش گذاشت.
من: افرین پسر خوبم..حالا سوار ماشین شو سرده.
....
ادامه در کامنت اول👇🏻
▹ · ————— ·𖧷· ————— · ◃
یآ گلٓـ زردمٰـ..؟
▹ · ————— ·𖧷· ————— · ◃
part⁵⁴
اهنگ ملایمی توی ماشین پخش میشد و جیمین از پشت شیشه به مردم و خیابون های خیس که نشون میداد تا یک ساعت پیش بارون بوده نگاه کرد. جونگکوک از آینه جلوی ماشین نگاهی به خودش و پشت ماشین کرد. موتوری مشکوکی پشت سرش در حرکت بود. ماشین رو پیچوند و همون موتور هم پشت سرش اومد. نفس عمیقی کشید و روبه جیمین گفت: حاضری یه خورده هیجانیش کنیم؟
پسرک با تعجب گفت: چی؟
اما لحظه بعد جونگکوک پاشو روی گاز فشار داد و با بیشترین سرعت شروع به حرکت کرد. موتور پشت سرش میومد. سرعتش به شدت بالا بود و از ماشین ها سبقت میگرفت. وقتی مطمئن شد موتوری کمی جا مونده، سریع توی یه خیابون پیچید و بلافاصله توی یه کوچه پیچید و ماشین رو خاموش کرد. از آینه نگاهی کرد و خیالش از بابت اینکه موتوری گمشون کرده راحت شد.
اما وقتی چشمش به جیمین افتاد، از کارش پشیمون شد. پسرک با رنگ و روی سفید و چشمای اشکی و بدنی که میلرزید به جونگکوک نگاه کرد.
لبخند کج و کوله ای زد و دستای پسرک رو گرفت: ببینمت..؟ جیمین چیزی نش..
ناگهانی بغضش ترکید: تو..داشتی..ت.تصادف..
جونگکوک هرچی فحش بود نثار روح خودش کرد. از روحیه حساس عروسکش خبر داشت و اینکار رو کرد؟
از ماشین پیاده شد و در سمت جیمین و باز کرد و جلوی پاش نشست. دستاشو محکم گرفت و گفت: گریه نکن جیمین!
مشخص بود ترسیده و از روی ترسش اشک میریخت.
با انگشتش اشکاش رو پاک کرد و با لحن آروم تری گفت: عزیز دل جونگکوک..؟ مروارید های قشنگتو حروم نکن. معذرت میخوام. اصلا قصد نداشتم بترسونمت. فقط گفتم شاید توهم دوست داشته باشی.
پسرک حالا اروم تر شده بود: من هیچوقت همچین س..سرعتی رو خوشم ن..نمیاد. خواهش میکنم دیگه اینجوری نرون..با..شه؟
چشمی گفت و بوسه ایی روی شکمش و لباش گذاشت.
وقتی دیدن هنوز داره گریه میکنه، آهی کشید و پسر رو از روی صندلی بلند کرد و بغلش کرد. فرمونش رو تا حدی زیاد کرد تا جیمین اروم بشه.
من: مگه تو گشنت نبود؟
جیمین که انگار همه چی رو فراموش کرده باشه، کمی از کوک فاصله گرفت و تند تند اشکاشو پاک کرد: وای راس میگی..الان دیر میشه.
جونگکوک لبخند خرگوشی معروفشو زد و بوسه محکمی روی لپای تپلش و لبای غنچه شده اش گذاشت.
من: افرین پسر خوبم..حالا سوار ماشین شو سرده.
....
ادامه در کامنت اول👇🏻
۸.۳k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.