☆ her eyes ☆
☆ her eyes ☆
Part 10
ویو فلیکس : به سمت خونه ی هانا رفتیم یه کوچه قدیمی بود و رفتیم و زنگ در رو زدیم.
هانا در رو باز کرد با دیدن ما دونفر تعجب کرد.
ویو هانا : داشتم به البوم عکسای بچگی های ا.ت و جنی نگاه میکردم.
دلم براشون خیلی تنگ شده بود.
یهو صدای زنگ در رو شنیدم و با دیدن فلیکس و ا.ت خیلی تعجب کردم و خوشحال شدم رفتم و در را باز کردم.
هانا : ا.ت
فلیکس
اینجا چیکار میکنین
بیاین داخل.
ا.ت : مامان.
ویو ا.ت : تا هانا رو دیدم از دلتنگی زدم زیر گریه
رفتیم داخل محکم هانا رو بغل کردم.
من و هانا هر دو گریه میکردیم.
هانا : ا.ت قشنگم عزیز دلم چشم شیشه ای من چشمات هنوزم میدرخشه هنوزم دختر قشنگم.
ا.ت : مامان دلم برات تنگ شده بود من بابت همه چیز متاسفم منو ببخش.
هانا : دخترم من هیچوقت ازت ناراحت نبودم منم دلم برات تنگ شده بود دخترکم.
فلیکس : اهم اهم لطفا بیاین بشینین و صحبت کنیم.
خب لطفا دلتنگی رو بزارید برای بعدا الان بیاید تا این مشکلو حل کنیم .
ا.ت : * برای هانا تمام موضوع رو گفتیم.
هانا : راستش پدرتون با یک نفر همکار میشه اون همیشه توی حرفای پدرت نه میاورد و ضرر بزرگی به شرکت زد پدرت و اون درگیر یه مسئله میشن و این دچار یه نفرت بزرگ بینشون میشه اونها راهشون رو جدا میکنن ولی اون همچنان دست از اذیت کردن پدرت برنمیداره تا اینکه یهو شروع به تهدید پدرت میکنه و یهو کلا ناپدید میشه و از اون موقع همه ی این اتفاقات شروع میشه من توی این مدت مدارکی از قاتل که برای اون کار میکنه پیدا کردم اسم قاتل جونگ وونه
ولی اسم خودش جونگ یونه یعنی برادرن و من جز اینا دیگه چیزی پیدا نکردم و بیخیالش شدم
Part 10
ویو فلیکس : به سمت خونه ی هانا رفتیم یه کوچه قدیمی بود و رفتیم و زنگ در رو زدیم.
هانا در رو باز کرد با دیدن ما دونفر تعجب کرد.
ویو هانا : داشتم به البوم عکسای بچگی های ا.ت و جنی نگاه میکردم.
دلم براشون خیلی تنگ شده بود.
یهو صدای زنگ در رو شنیدم و با دیدن فلیکس و ا.ت خیلی تعجب کردم و خوشحال شدم رفتم و در را باز کردم.
هانا : ا.ت
فلیکس
اینجا چیکار میکنین
بیاین داخل.
ا.ت : مامان.
ویو ا.ت : تا هانا رو دیدم از دلتنگی زدم زیر گریه
رفتیم داخل محکم هانا رو بغل کردم.
من و هانا هر دو گریه میکردیم.
هانا : ا.ت قشنگم عزیز دلم چشم شیشه ای من چشمات هنوزم میدرخشه هنوزم دختر قشنگم.
ا.ت : مامان دلم برات تنگ شده بود من بابت همه چیز متاسفم منو ببخش.
هانا : دخترم من هیچوقت ازت ناراحت نبودم منم دلم برات تنگ شده بود دخترکم.
فلیکس : اهم اهم لطفا بیاین بشینین و صحبت کنیم.
خب لطفا دلتنگی رو بزارید برای بعدا الان بیاید تا این مشکلو حل کنیم .
ا.ت : * برای هانا تمام موضوع رو گفتیم.
هانا : راستش پدرتون با یک نفر همکار میشه اون همیشه توی حرفای پدرت نه میاورد و ضرر بزرگی به شرکت زد پدرت و اون درگیر یه مسئله میشن و این دچار یه نفرت بزرگ بینشون میشه اونها راهشون رو جدا میکنن ولی اون همچنان دست از اذیت کردن پدرت برنمیداره تا اینکه یهو شروع به تهدید پدرت میکنه و یهو کلا ناپدید میشه و از اون موقع همه ی این اتفاقات شروع میشه من توی این مدت مدارکی از قاتل که برای اون کار میکنه پیدا کردم اسم قاتل جونگ وونه
ولی اسم خودش جونگ یونه یعنی برادرن و من جز اینا دیگه چیزی پیدا نکردم و بیخیالش شدم
۲.۰k
۲۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.