her eyes

☆ her eyes ☆
Part 8


ویو ا.ت : تمام مسئولیت های شرکت رو دادن به من. سرم شلوغ بود نمیتونستم اتفاقات این مدت رو فراموش کنم. بالاخره شرکت روی روال اصلیش دوباره داره پیش میره.

بالاخره امروز هم تموم شد داشتم برمیگشتم خونه که توی پارکینگ احساس کردم یه نفر دنبالمه.
به فلیکس زنگ زدم ولی جواب نداد. رفتم به سمت اسانسور و رفتم خونه تا رسیدم در ها رو قفل کردم و رفتم و روی مبل نشستم و دوباره به فلیکس زنگ زدم.

فلیکس : سلام خوبی ؟

ا.ت : سلام ممنون. فلیکس بیا خونه من امشبم نمیخوام تنها باشم.

فلیکس : باشه دارم میام وقتی اومدم خودم کلید دارم در رو روی هیچکس باز نکن.

ا.ت : ممنون. باشه منتظرتم.


ویو جنی : لینو این چندوقت خیلی سرش شلوغ بود. برای همین خیلی وقت بود پیش همدیگه نبودیم. بالاخره امشب زود برگشت تا پیش من باشه. بعد از مدتها کنار هم بودیم.

دلم برای ا.ت و فلیکس تنگ شده دلم برای دونفر دیگه هم تنگ شده ولی میدونم نمیتونم کاری کنم.

( شرمنده یه مدت نبودم ولی قول میدم از این به بعد زود به زود براتون بزارم 💙 )
دیدگاه ها (۰)

☆ her eyes ☆Part 9ویو فلیکس : اخیرا لینو از من خواسته که بیش...

☆ her eyes ☆Part 10ویو فلیکس : به سمت خونه ی هانا رفتیم یه ک...

☆ her eyes ☆Part 7ا.ت : * من هنوز باورم نمیشد که پدرم مرده ا...

☆ her eyes ☆Part 6 جنی : * به همین راحتی ۱ سال گذشت و قراره ...

پارت 12خون تو رگام جم شد....ویو جونگکوک یه نفس عمیق کشیدم بع...

هرزه ی حکومتی پارت ۱ویو ا/ت با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم با...

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط