P2
P2
تو همین افکار بودم که در اتاق زده شد
_بله؟
+میتونم بیام داخل؟
_اوهوم بیا تو جنی
+معذرت میخوام این فکره من بود
_تو که اشتباهی نکردی..من یکمی عصبی شدم بیخیال
+نمیخوای حرف بزنی؟
_نمیتونم
+یاا بغض نکن بیا بغلم
_مرسی که هستی
+حالا قراره چه کاری انجام بدی؟
_همچیز اوکیه فقط یه مدتی نمیبینمت
+چرا؟
_میفهمی...
after 2 day
ا.ت ویو
با تمام توانم داشتم میرفتم هنوزم دنبالم بودن
دیگه نا نداشتم
اه لعنتی اینجا که بن بسته
خواستم فرار کنم که از هر طرف راهمو بستن
&:چراا فرار میکنی
ا.ت:ا.از من چیمیخواین؟
#:اینکه سوال نداره خودتو
ا.ت:یکیشون داشت نزدیکم میشد.. که با زانوم زدم داخل شکمش و پا تند کردم که دستم کشیده شد و افتادم زمین
#:چطوری جرعت کردی دختره ی هرزه
ا.ت: به قدری درد داشتم که حتی نمیتونستم حرف بزنم فقط گریه
&:زیادی وقت گذروندیم
ا.ت:ولم کنید حرو...مزادهاا
#:اوو زبون درازم که هستی
&:کمر بندشو باز کرد و دور دستش پیچید*.. یبار دیگه تکرار کن حرفتو
ا.ت:گ.گمشو
با ضربه ای که به بدنم خورد نفسم بند اومد دیگه هیجی حسنمیکردم که ضربه دوم روی بدنم فرود اومد
توان هیچ کاریو نداشتم فقط صورتم از شدت درد خیس شده بود
#:دستشو برد زیر چونه ی ا.ت و صورتشو اورد بالا
ا.ت:تا اومدم حرفی بزنم لب..شو کوبید به لب..م و وحشیانه م..ک میزد..به طوری که دیگه نمیتونستم نفس بکشم
دستشو اروم زیر دامنم برد
با مشت هام بهش میکوبیدم ولی زورم بهش نمیرسید
&:یاا بزار به منم برسه
ا.ت:لبا..مو ول کرد و دکمه های لباسمو باز کرد..ولم کنینننن
که یهو هر دوشون با مشتی که به صورتشون خورد افتادن زمین
یه دختر بود...
اسو:سریع بیاین .. ببینم تو حالت خوبه؟
ا.ت:هق..نه
اسو:اروم باش
after 10 min
با نوری که به چشمم خورد چشمام رو بستم
از ماشین پیاده شد
نمیتونستم ببینمش ولی صداش...
:سوارش کنید
اسو:چشم ارباب
:این حرو..مزاده هاهم بیارید کارشون دارم
after 1 day
با دردی که حس کردمچشمام رو اروم باز کردم
ولی اینجا خونم نبود
یه اتاق تقریبا تاریک بود با تمه مشکی طلایی
خواستم بلند بشم که متوجه زنجیری که دستم وصل بود شدم
ا.ت:این دیگه چیه
که در باز شد و...
ا.ت:...
ادامه.........
تو همین افکار بودم که در اتاق زده شد
_بله؟
+میتونم بیام داخل؟
_اوهوم بیا تو جنی
+معذرت میخوام این فکره من بود
_تو که اشتباهی نکردی..من یکمی عصبی شدم بیخیال
+نمیخوای حرف بزنی؟
_نمیتونم
+یاا بغض نکن بیا بغلم
_مرسی که هستی
+حالا قراره چه کاری انجام بدی؟
_همچیز اوکیه فقط یه مدتی نمیبینمت
+چرا؟
_میفهمی...
after 2 day
ا.ت ویو
با تمام توانم داشتم میرفتم هنوزم دنبالم بودن
دیگه نا نداشتم
اه لعنتی اینجا که بن بسته
خواستم فرار کنم که از هر طرف راهمو بستن
&:چراا فرار میکنی
ا.ت:ا.از من چیمیخواین؟
#:اینکه سوال نداره خودتو
ا.ت:یکیشون داشت نزدیکم میشد.. که با زانوم زدم داخل شکمش و پا تند کردم که دستم کشیده شد و افتادم زمین
#:چطوری جرعت کردی دختره ی هرزه
ا.ت: به قدری درد داشتم که حتی نمیتونستم حرف بزنم فقط گریه
&:زیادی وقت گذروندیم
ا.ت:ولم کنید حرو...مزادهاا
#:اوو زبون درازم که هستی
&:کمر بندشو باز کرد و دور دستش پیچید*.. یبار دیگه تکرار کن حرفتو
ا.ت:گ.گمشو
با ضربه ای که به بدنم خورد نفسم بند اومد دیگه هیجی حسنمیکردم که ضربه دوم روی بدنم فرود اومد
توان هیچ کاریو نداشتم فقط صورتم از شدت درد خیس شده بود
#:دستشو برد زیر چونه ی ا.ت و صورتشو اورد بالا
ا.ت:تا اومدم حرفی بزنم لب..شو کوبید به لب..م و وحشیانه م..ک میزد..به طوری که دیگه نمیتونستم نفس بکشم
دستشو اروم زیر دامنم برد
با مشت هام بهش میکوبیدم ولی زورم بهش نمیرسید
&:یاا بزار به منم برسه
ا.ت:لبا..مو ول کرد و دکمه های لباسمو باز کرد..ولم کنینننن
که یهو هر دوشون با مشتی که به صورتشون خورد افتادن زمین
یه دختر بود...
اسو:سریع بیاین .. ببینم تو حالت خوبه؟
ا.ت:هق..نه
اسو:اروم باش
after 10 min
با نوری که به چشمم خورد چشمام رو بستم
از ماشین پیاده شد
نمیتونستم ببینمش ولی صداش...
:سوارش کنید
اسو:چشم ارباب
:این حرو..مزاده هاهم بیارید کارشون دارم
after 1 day
با دردی که حس کردمچشمام رو اروم باز کردم
ولی اینجا خونم نبود
یه اتاق تقریبا تاریک بود با تمه مشکی طلایی
خواستم بلند بشم که متوجه زنجیری که دستم وصل بود شدم
ا.ت:این دیگه چیه
که در باز شد و...
ا.ت:...
ادامه.........
۲.۴k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.